یادی که در دلـــــها هــرگـز نـمی مــیرد یاد شهیدان است

منوی کاربری


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد

Up Page
جنگ دفاع مقدس وصیت شهدا
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 417
:: کل نظرات : 111

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 3
:: تعداد اعضا : 8

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 379
:: باردید دیروز : 82
:: بازدید هفته : 878
:: بازدید ماه : 2,278
:: بازدید سال : 9,621
:: بازدید کلی : 162,499
تشکر

ممنونم که به این یادمان شهدا سر زدید .


تشکر میکنم اگه نــــــظر هم بدید .


السلام علیک یا صاحب الزمان

معرفی وبلاگ مذهبی

ضمن سپاس و تشکر از حضورتان


لطفا بقیه وبلاگ های بنده را ببینید:


1 - وبلاگ نـــ ــــــ ــــور ( مذهبی جامع )


2 - وبلاگ ال یاسین ( مذهبی عمومی )


3 - وبلاگ مشـــکوة ( تخصصی قرآنی )


4 - یاد یـار مـهربان ( تخصصی مهدویت )


      منتظر حضور سبزتان هستم




شلمچه ، قبله گاه عشاق

اولین ساعات زیارتگاه شلمچه 


السلام علیکم یا انصار ابی عبد الله الحسین و رحمة الله و برکاته




عاشقان عاشق بلایند.
دُرَّ حیات در احتجاب صدف عشق است
و آن را جز در اقیانوس بلا نمی توان یافت؛
در ژرفای اقیانوس بلا .
عاشقان غواصان این بحرند و اگر مجنون نباشد چگونه به دریا زنند ؟

1334866346866754.gif

نویسنده : باز مانده
یکشنبه 1394/01/02
bca7037a780c4f569ffab09821d1838b-425

" دوکوهه " سین ندارد اما !

ساختمانهایش ، سحرگاهانی را به خاطر دارد که رزمندگان ، با نوای دلنیشن مناجات نورایی همدوش ِستارگان ،
همپای فرشتگان و در کنار ِماه ،
با خدا سخن میگفتند..
.
.
" فکه " سین ندارد اما !

سجده های بسیجیانی را به خاطر دارد که با سربندهای سبز و سرخ ،
سرهایشان را به خدا سپردند و با ندای" اعرلله جمجمتک " به دیدار معشوق شتافتند ..
.
.
" شرهانی " سین ندارد اما !

سنگرهایش زخم ِ تن ِ شقایق هایی را به خاطر دارد که در کربلای خمینی.ره.
با رمز " یـــ زینب ــــــــا " هر آنچه داشتند تقدیم ِ حضرتِ ارباب نمودند..
. .
" کانال کمیل " سین ندارد اما !

سکوی پرواز ِلب تشنگانی شد ، که مقتل شان یادآور کربلاست...
.
.
"طلائیه" سین ندارد اما !

سه راه ِ شهادتش گواه ِ رشادت ِمردانی ست که سبکبال ،تا عرش ِ اعلا ،
پرستو شدند..
.
.
" اروند " سین ندارد اما !

ساحل ِخونینش ، غواصانی را به خاطر دارد که در شبهای عملیات ، از سیم خادار ِ نفس ، گذشتند و دل ،
به دریای بیکران ِ عشق و عرفان زدند..
.
.
" شلمچه " سین ندارد اما !

سرداران بی نام و نشانی را به خاطر دارد که همچون مادرشان زهرا.س. فدایی ولایت شدند و گمنام ماندند.. آری !

با آمدن ِ هر بهار ، شکوفه های دلم ، به عشق ِ یادتان میشکفد و مرغ ِ خیالم
پَر میگیرد و بر بام احساس مینشیند.. هور ... هویزه .. کرخه .. چزابه .. عین خوش.. پاسگاه ِزید .. پادگان ِ حمید .. کوشک .. خرمشهر.. به ! چه بوی سیب میآید از این سرزمین.. .

الهی !
حول حالَنا اِلی اَحسنِ الحال ، بحق ِ شهدا ..
" آمین "

:: موضوعات مرتبط: شعر و دلنوشته , مناطق حماسه ساز , سیره شهدا , عطر تفحص , شهدای گمنام , در مسیر شهدا , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسب‌ها: فرهنگ جبهه , سیره شهدا , مناطق عملیاتی , یاد یاران , راهیان نور ,
:: بازدید از این مطلب : 128
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 50
نویسنده : باز مانده
یکشنبه 1393/12/24
8fe4ab795af903737c0c32fe03e4996e-425

طلائیه با من سخن بگو

طلائیه محل شهادت سردار خیبر شهید همت، برادران باكری و قطع شدن دست شهید خرازی است و عملیاتهای مهم بدر و خیبر در آن واقع شد اولین خاكی بود كه عراق گرفت و آخرین خاكی بود كه رها كرد!

قدم به قدم خاك طلائیه خون شهیدی ریخته شده و تو نمیتوانی جایی قدم بگذاری و با اطمینان بگویی اینجا كسی شهید نشده! پس خلع نعلین میكنی و پابرهنه بر خاك مقدسی قدم مینهی كه فقط ملائكه می دانند آنجا شهیدان با خدا چه سودایی كردند...
طلائیه چه حس غریبی داری... دلم برایت تنگ می شود...

طلائیه!
با من سخن بگو و پرده از رازی بردار كه سالها تو و خدای تو شاهد آن بوده اید.
طلائیه!
چقدر غمگینی. آن روز سرافراز و امروز سر به زیرانداخته ای. با كسی سخن نمی گویی و سكوت پیشه كرده ای. اما سكوت تو بالاترین فریاد است و خفتگان را بیدار می كند و بیداری را در رگهای انسانهای به ظاهر زنده می ریزد. اینجا همه از سكوت تو می گویند و من از سكونتی كه در تو یافته ام و تا امروز چقدر از تو و نفس های طیبه ات، از تو و از رازهای سر به مهرت، از تو و مردان بی ادعایت كه مس وجود را به طلای ناب شهادت معامله كردند، دور بوده ام. چه احساس حقیری است در من كه توان شنیدن قصه های پرغصه ات را ندارم.
طلائیه!
می گویند، اینجا جایی است كه شهیدان حسین وار جنگیده اند و من از بدو ورود به خاك پاكت، تشنگی را در تو دیده ام و انتظار اهالی خیام را به نظاره نشسته ام اینجا، چقدر بوی حنجره های سوخته می آید و چقدر دستها تشنه وفایند.
طلائیه!
من در این سرزمین حتی به قمقمه های عطشان سلام می دهم و سراغ عباس های تشنه لب را از آنان می گیرم . مگر می توان سالك عاشورا بود و تشنگی را فراموش كرد و از كنار حلق های شعله ور بی تفاوت گذشت.
طلائیه!
من با تمام وجود در تو جاری می شوم تا در میان نیزارها و نیزه شكسته ها، سرهای ستاره گون برادرانم را به دامن گیرم و برایشان از زخم بگویم، از اسارت، از تنهایی، از غربت، از…
طلائیه!
از فراز همه روزهایی كه بر تو گذشت بر من ببار و تشنگی این دل در كویر مانده را فرونشان. می خواهم در تو جاری شوم، می خواهم رمز شكفتن و پرواز را از تو بیاموزم و بدانم بر شانه های زخمی تو چه دلهایی كه آشیان نكرده اند.
طلائیه!
می گویند «همت» از همین نقطه آسمانی شده است، عاشقی كه در پی لیلای شهادت در بیابانهای زخم خورده طلائیه مجنون شد. من امروز آمده ام ردپای او را تا افق های بی نهایت و در امتداد عشق جست وجو كنم. اینجا عطر او لحظه ها را پركرده است و دستهایش هنوز مهربانی را منتشر می كند.
طلائیه!
من از سكوت راز آلودت درسها آموخته ام! با من سخن بگو!!!

 


:: موضوعات مرتبط: معنویت و عبادت , ایثار و فداکاری , عشق و عرفان , خاطرات و داستان ها , شعر و دلنوشته , مناطق حماسه ساز , سیره شهدا , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسب‌ها: یاد یاران , فرهنگ جبهه , سیره شهدا , طلائیه , دلنوشته ,
:: بازدید از این مطلب : 178
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 60
نویسنده : باز مانده
جمعه 1393/12/15

افسران - به یاد شهدای کانال کمیل و فکه
بیابانهای فکه با آدم حرف میزند 
در فکه نیازی به راوی و روایتگری نیست 
بیابانهای فکه خودشان راوی هستند 
رمل های فکه غربت بچه ها را روایت میکند 
فریادهای یا زهرا و یا مهدی که غزیبانه به سکوت ابدی گراییدند...
باد که می وزد عطر بچه های کانال کمیل و کانال حنظله را با خود می آورد ...
با وزش باد در فکه صدای بچه ها در گوشم می پیچد 
صدای مناجات ... صدای توسل ... صدای درد مجروحین .... 
چه اسراری در دل دارد فکه ...

فکه‌ مثل‌ هیچ‌ جا نیست‌! نه‌ شلمچه‌، نه‌ ماووت‌، نه‌ سومار، نه‌ مهران‌، نه‌ طلائیه‌، نه‌...
فکه‌ فقط‌ فکه‌ است‌! با قتلگاه‌ و کانال هایش‌، با تپه‌ ماهور و دشت هایش‌.
فکه‌ قربانگه‌ اسماعیل‌هاست‌ به‌ درگاه‌ خدای‌ مکه‌.
فکه‌ را سینه‌ای‌ است‌ به‌ وسعت‌ میدان های‌ مین‌ِ گسترده‌ بر خاک‌.
فکه‌ را دلی‌ است‌ به‌ پهنای‌ سیم های‌ خاردار خفته‌ در دشت‌.
فکه‌ را باغ هایی‌ است‌ به‌ سر سبزی‌ جنگل‌ امقر.
فکه‌ ، روحی‌ دارد به‌ لطافت‌ ابرهای‌ گریان‌ در شب‌ والفجریک‌.
فکه‌ ، چشمانی‌ دارد به‌ بصیرت‌ دیده‌بان‌ خفته‌ در خون‌، بر ارتفاع‌ صد و دوازده‌.
فکه‌ ، خفته‌ بر زیر گام هایی‌ است‌ که‌ رفتند و باز نیامدند...

 


:: موضوعات مرتبط: شعر و دلنوشته , جملات حماسی , مناطق حماسه ساز , عطر تفحص , شهدای گمنام , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسب‌ها: مناطق عملیاتی , راهیان نور , دلنوشته ,
:: بازدید از این مطلب : 139
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 45
نویسنده : باز مانده
جمعه 1393/12/15

شلمچه خلاصه عشق است و قطعه‌ای از بهشت,
شلمچه آینه‌ایست که تمام جبهه با خاکهای سرخش در آن می‌درخشد و دریچه‌ی آسمانی است که از آن بوی رشادت و عطر دلنواز شهادت میوزد.
شلمچه تندیس زیبای عشق است که در میدان ایثار قد کشیده است.
شلمچه شهر شهود و شهادت است.
شلمچه مثنوی بلند ایثار است و فرودگاه عشق و عروجگاه دل. صحرای خشکی که دریای مواج خون و اشکهای عاشقانه در تربت پاکش دارد با قلب خونینی که هنوز زیبا و دلنواز می‌تپد و خون غیرت و مردانگی را در رگهای این دیار میدواند و حدیث بلند حیات با عزت را زمزمه میکند. زمین خاکی شلمچه, زیباتر از آبی آسمان است چرا که شلمچه قتلگاه مرغان عاشقی است که برای وصال بی‌قرار بودند و از کوچه پس کوچه‌های منیت و مادیت رهیده و به شهر دلگشای معنویت و شهادت دل بستند.
آری! شلمچه شاهنامه بلند شهادت است, دیوان عاشقی است, شعرهای سرخ, با واژه‌های خون, به وزن عشق و قافیه‌هایی از جنس قلب پاره پاره عاشقی و در قالب غزل عشق و مثنوی بلند شهادت , دیوانی که شکسته دلان عارف با قلم استخوان و مرکب خون و با خط شکسته عروج نوشتند و این صفحه طلایی تاریخ ایران اسلامی را با خون دل تهذیب شده‌شان تذهیب کردند.
آری! شلمچه کتاب است, خواندنی‌ترین کتاب حماسه.
شلمچه آسمان است سرشار از ستاره‌های سرخ.
شلمچه بهار است لبریز از گلهای محمدی, شلمچه دریاست, مواج از موجهای عاشقی.
شلمچه بازار است, بازار عشقبازی و جانبازی,
شلمچه تابلو است تابلوی حماسه و عرفان که بر تارک تاریخ ایران اسلامی میدرخشد. جایگاه اهل زیارت است نه اهل زر, زیارتگاه دلدادگانی که خود زائرانی بودند که در نیمه راه سفر عاشقی پرپر شدند و به مولای عشق پیوستند و زیباترین حدیث بندگی را با بندبند وجودشان و با قطره قطره خونشان نوشتند. یعقوبهای بیقراری که برای رسیدن به یوسف زیبای شهادت بیقراری میکردند و زلیخای دنیای نتوانست آنها را مفتون خویش کند. آنان که هنوز از دشمن نفس خویش رها نشده‌اند و دلشان در تصرف شیطان است چگونه میتوانند قدر مجاهدانی را بدانند که در کوله‌پشتی دلشان جز عشق و ایثار نبود. آنان باید بدانند که شلمچه و شهیدانش و شاهدان و شائقان و مشتاقانش خورشید بی‌غروبند, چرا که عاشورا و عاشورائیان آفتاب آسمان عشقند که هیچ ابر آلوده و تاریک یزیدی نمی‌تواند جلوی تابش آنها را بگیرد.


:: موضوعات مرتبط: شعر و دلنوشته , مناطق حماسه ساز , سیره شهدا , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسب‌ها: دلنوشته , شلمچه , مناطق عملیاتی ,
:: بازدید از این مطلب : 161
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 50
نویسنده : باز مانده
چهارشنبه 1393/11/22
35bc15a05ffec2fb3260c64eb47a7f72-425

یاد پلاک بخیر که شماره ی پرواز بود...

یاد چفیه بخیر که علامت زهد بود و برآورنده بسیاری از نیازها...

یاد پوتین هایی بخیر که مشکی بودند

اما از پس خود ذره ای تیرگی و تاریکی بر جای نگذاشتند...

یاد لباس هایی بخیر که از بس عزیز بودند،
 
خدا زمین را به رنگ آنها آفرید...

یاد بی_سیم بخیر که رابط آن ها و آسمان بود...

یاد مین بخیر که سکوی پرواز بود...

یاد گلوله ها بخیر که قاصد وصال بودند...

یاد سنگر بخیر که مفصل ترین میهمانی اشک و خلوص را

بدون خرج های کلان ترتیب می داد...

کوتاهی کردیم!

فریب خوردیم!

فراموش کردیم...

شهدا درمانده ایم...

جامانده ایم..

:: موضوعات مرتبط: درس های جبهه , معنویت و عبادت , توسل و مناجات , شعر و دلنوشته , سیره شهدا , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسب‌ها: دلنوشته , یاد یاران , فرهنگ جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 140
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 25
نویسنده : باز مانده
پنجشنبه 1393/11/09

 تنهایی عمیق ترین لحظات زندگی یک انسان است

 خدایا این خانه کوچک را بر من مبارک گردان  ...

 


بخشی از دست نوشته ای به جا مانده از شهید علم الهدی :

"
من در سنگر هستم .. این خانه ی کوچک این سنگر این گودی در دل


زمین این گونی های بر هم تکیه داده شده پر از حرف است فریاد است غوغاست ...


تنهایی عمیق ترین لحظات زندگی یک انسان است خدایا این خانه کوچک

 

را بر من مبارک گردان ..


خدایا اگر من در دل سنگرم تو در دل من و در دل سنگر هر دو حضور داری


لحظات چگونه می گذرد عبور زمان مانند عبور آب بحری از جلوی چشمان

 

کاملا ملموس است.


اما زندگی در این خانه کوچک که یک قلب پر طپش است یک دل خاکی است

 

در زمین خدا در متن پاکی نمی تواند تکرار پذیر باشد

 

آری ...تنهایی موهبتی است الهی در تنهایی از تنهایی


بدر می آییم در تنهایی به خدا می رسیم ... و در سنگر تنها هستم...



   AKSGIF.IR- rasool akram mohammad gifتصاویر متحرک حضرت محمد (ص)


خاطـــــره ای از شهید علم الهـــدی :

 

نیمه‏ های شب بود که نهج البلاغه می‏خواند. من نگاه کردم به ایشان، دیدم

 

چهره ‏اش برافروخته شده و دارد اشک می‏ریزد. من با زیر چشم، شماره صفحه

 

نهج البلاغه را نگاه کردم و به ذهن سپردم پس از مدتی، سید حسین نهج البلاغه

 

را بست و برای استراحت به بیرون رفت. من صفحه نهج البلاغه را باز کردم،

 

دیدم همان خطبه ‏ای است که حضرت علی (ع) در فراق یاران باوفایش ناله می‏کند

 

و مب‏فرماید :أین َ عمار؟ أین َ ذوالشهادتین؟ کجاست عمار؟ ... 

 

      AKSGIF.IR- rasool akram mohammad gifتصاویر متحرک حضرت محمد (ص)


:: موضوعات مرتبط: معنویت و عبادت , توسل و مناجات , بصیرت و سیاست , ولایت مداری , خاطرات و داستان ها , جملات حماسی , وقایع و حوادث , سخنان شهدا , سیره شهدا , سرداران , در مسیر شهدا , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسب‌ها: خاطرات شهدا , سیره شهدا , فرهنگ جبهه , سرداران شهید ,
:: بازدید از این مطلب : 124
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 20
نویسنده : باز مانده
چهارشنبه 1393/05/01
626266a475c0bbb58964abfbc312bb9d-425


بــه نـــام خـــدای شــهــیــدان
ایــنجــا شــلمــچــه اســت
* شــلـمــچــه و رمــضــان*
شــلـمــچــه و كــربــلای پــنــج
شــلــمــچــه و بــیــت الــمــقـدس هــفــت
* شــلمــچــه و كــانــال مـاهــی*
شــلـمــچـه و دوعـیجــی
شــلــمـچــه و مــیــدان مــیــن
شــلـمــچــه و خــاكــریــزهــای نــونــی
شــلمــچــه و نــهــر عــرایــض
شــلـمــچــه و ســه راهی شــهــادت
شــلمــچـه و رد قــنــاســه بــیــن دو ابــر
شــلــمــچــه و ســیــم خــاردار
شــلــمــچــه و ســنـگــر هــای كــمــیــن
شــلــمــچــه و حــاج حــــســیــن خــرازی
شــلمــچــه و حــاج احــمــد كــاظـــمی
شــلمــچــه و شــهــیـــدان شــاهـــد
شــلمــچــه و یــك دنــیــا دلــدادگــی
شــلــمــچــه و پــرواز تــا بــی نــهــایــت
شــلــمــچــه و یــك دنـــیــا عــاشــقــی
شــلمــچــه و یــك دنیــــا مــظــلومــیــت
شــلمــچــه و گــمـــنـامـــی
شــلمــچــه و بــــوی كــــربــلا !
شــلمــچــه و ســرهــای از تــن جــدا !
شــلمــچــه و شــلمــچــه و شــلمــچــه
شــلمــچـــه یــعــنــی عــطــش
شــلــمــچــه وغــربـــت شــهــیــد
شــلــمــچــه و نــقــطــه عــروج
*شــلمــچــه و نــقطـــه رهــایــی از اســارت *
اشــک حــسرت و د لتــــــــــنگی ...


:: موضوعات مرتبط: ایثار و فداکاری , مظلومیت و صبر , شعر و دلنوشته , مناطق حماسه ساز , سیره شهدا , در مسیر شهدا , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسب‌ها: یاد یاران , شلمچه , مناطق عملیاتی , راهیان نور , دلنوشته ,
:: بازدید از این مطلب : 129
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : باز مانده
جمعه 1393/04/20

ما را بیابید!
پلاک زخمی تان را بر گردن گم‏شدگان رمل‏ های داغ گناه بیندازید؛
شاید پیدا شویم!
شاید بوی خون به ناحق ریخته شما،

ما را به سوی حق بکشاند؛
شاید فکه،
نامی شود که رازهای مگو را به ما بیاموزد.
ما را صدا کنید؛
با گلوی زخمی و لب‏های خشکیده‏ تان!
ما را به شلمچه بخوانید تا بیاموزیم عشق را،
زندگی را و مرگ را.

 


:: موضوعات مرتبط: شعر و دلنوشته , مناطق حماسه ساز , شهدای گمنام , در مسیر شهدا , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسب‌ها: دلنوشته , یاد یاران , مناطق عملیاتی ,
:: بازدید از این مطلب : 157
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : باز مانده
جمعه 1393/04/20

s8eyiz1gusksfmx4jaug.gif

 

فَــکِــه ..

حَــق میدَهَــم بِه آنــها که تــو را "قتلــــگاه "میخوانَند 
حَــق دارَنــد ..
چه کَـــم داری از کَربَـــلا .. ؟
رمـــل .. آفتاب سوزان .. عَطِــــش .. شــــهادت

..

15a8e7f5ecj88i6cpug1.jpg

 

dzl4i1gdii13smiv1jxq.gif

 


:: موضوعات مرتبط: مظلومیت و صبر , شعر و دلنوشته , مناطق حماسه ساز , در مسیر شهدا , عکس دفاع مقدس , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسب‌ها: دلنوشته , یاد یاران , مناطق عملیاتی , فرهنگ جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 124
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : باز مانده
سه شنبه 1393/04/10

کربلای پنج از علمیات های مهم و طولانی دوران دفاع مقدس بود.در این عملیات شیرازه ارتش عراق به لرزه درآمد.صدها تیپ و گردان آنها از بین رفت.سران استکبار هر آنچه که عراق برای جنگ با ایران احتیاج داشت در اختیار گذاشته بودند.

از بمب های خوشه ای و شیمیایی گرفته تا پیشرفته ترین تانکها و هواپیماها.دولت های مرتجع عربی هم پول و نیروی انسانی در اختیار صدام گذاشته بودند.

یکی از سخترین مراحل این عملیات تصرف و نگهداری منطقه ای بود به نام سه راه شهادت.هر نیمه شب خاکریز اطراف سه راه کامل می شد.صبح روز بعد تانک های عراق آنقدر شلیک می کردند تا خاکریز محو می شد.

آنگاه هر جنبنده ای که به سمت سه راه می آمد در دید مستقیم دشمن بود.اطراف سه راه پر بود از خودروهای سوخته.برای همین ارسال تدارکات و مهمات با مشکل روبرو بود.

در یکی از روزهای بارش خمپاره عراق بر روی منطقه سه راه شدت گرفت.بچه ها داخل سنگرها بودند اما حدود بیست نفر از بچه ها به شدت مجروح شدند.ساعتی بعد یک نفربر خود را به منطقه سه راه شهادت رساند.بعد از تخلیه بار مجروحین را سوار نفربر کردیم، راننده می گفت:دیگر جا ندارم ولی ما اصرار کردیم که این یکی را هم سوار کن!

همه مجروحین را پشت نفربر جا دادیم.دیگر هیچ جایی در پشت نفربر نبود.در را بستیم و راننده حرکت کرد.خاکریزی وجود نداشت.راننده باید سریع از این منطقه عبور می کرد.

از داخل سنگر به دور شدن نفربر نگاه می کردیم.یکدفعه رنگ از چهره همه ما پرید.گلوله تانک عراقی به کمر نفربر اصابت کرد.

نفربر در شعله های آتش می سوخت.هیچ راه خروجی برای آن مجروحین وجود نداشت.چند نفر می خواستند به کمک آنها بروند اما بارش رگبار تیربارهای عراقی ها آنها را زمین گیر کرد.

صدای ناله و مرگ را برای اولین بار در آنجا شنیدم.مجروحین داخل نفربر از عمق جان فریاد می زدند و می سوختند.

اشک می ریختیم ناله می کردیم.هیچ کاری از دست ما ساخته نبود.سوختن بهترین دوستانمان را فقط از دور نگاه می کردیم.با خود می گفتیم:ای کاش همه مجروحین را سوار نمی کردیم ای کاش...

بوی گوشت سوخته فضا را پر کرده بود.صدای گریه بچه ها قطع نمی شد. با تاریک شدن هوا سراغ نفربر رفتیم.در را باز کردیم آنچه می دیدیم باور نکردنی بود.

لایه ای از خاکستر و استخوان های سوخته کف نفر بر را گرفته بود.هیچ عامل مشخصه ای از آن همه دلاور وجود نداشت.

همه از بین رفته بودند هیچ چیز از آنها باقی نمانده بود.

اسامی آنها به عنوان شهدای مفقودالجسد ثبت شد.شهدای که در راه اسلام از همه وجود خود گذاشتند.

در وصیت نامه یکی از شهدا نوشته بود:
آیا می دانید که این انقلاب و اسلام و این آزادی چگونه به دست ما رسیده است!؟

 


:: موضوعات مرتبط: ایثار و فداکاری , مظلومیت و صبر , خاطرات و داستان ها , کارنامه عملیات ها , وقایع و حوادث , مناطق حماسه ساز , مقالات و تحلیلها , سیره شهدا , شهدای گمنام , در مسیر شهدا , جنگ نرم , تصاویر شهدا , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسب‌ها: خاطرات جبهه , یاد یاران , عملیات ها , کربلای پنج , فرهنگ جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 216
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : باز مانده
یکشنبه 1393/01/03

آری ما از این موهبت برخوردار بودیم که انسان دیدیم.

ما یافتیم آنچه را که دیگران نیافتند.

 

ما همه ی افق های معنوی انسانیت را در شهدا تجربه کردیم.

 

ما ایثار را دیدیم که چگونه تمثل می یابد.

 

عشق را هم، امید را هم، ذوق را هم، شجاعت را هم، کرامت را هم،

 

عزت را هم، شوق را هم،

 

و همه ی آنچه را که دیگران جز در مقام لفظ نشنیدند ما به چشم دیدیم.

 

ما دیدیم که چگونه کرامات انسانی در عرصه ی مبارزه به فعلیت می رسد.

 

ما معنای جهاد اصغر و اکبر را درک کردیم.

 

آنچه را که عرفای دلسوخته حتی بر سر دار نیافتند،

 

ما در شبهای عملیات آزمودیم.

 

ما فرشتگان را دیدیم که چه سان اوج و نزول دارند.

 

ما عرش را دیدیم. ما زمزمه ی جویبارهای بهشت را شنیدیم.

 

از مائده های بهشتی تناول کردیم و بر سر سفره ی حضرت ابراهیم نشستیم.

 

ما در رکاب امام حسین جنگیدیم. ما بی وفایی کوفیان را جبران کردیم.

 

و پادگان دوکوهه بر این همه شهادت خواهد داد...

 

شهید سید مرتضی آوینی



:: موضوعات مرتبط: درس های جبهه , معنویت و عبادت , مظلومیت و صبر , شجاعت و مقاومت , عجائب و امدادهای غیبی , عشق و عرفان , شعر و دلنوشته , جملات حماسی , سخنان شهدا , سیره شهدا , نام آوران , عکس دفاع مقدس , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسب‌ها: سیره شهدا , یاد یاران , شهید آوینی , فرهنگ جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 159
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/12/16

اینجا سرزمین نور است

 

منزلگاه راهیان نــــــور

 

میگویند جایی است در زمین

 

اما من میگویم قطعه هایی است از بهشت 

 

مهبط مــــــــلائکة الله

 

معراج برترین های آخرالزمــــان ...

 

جای جایش مقدس است

 

مقدس تر از بهشت برین

11.JPG

 

             parpin_28090422.jpg

ادامه مطلب را ببینید


:: موضوعات مرتبط: معنویت و عبادت , عشق و عرفان , شعر و دلنوشته , مناطق حماسه ساز , سیره شهدا , در مسیر شهدا , جوانان نسل سوم , تصاویر شهدا , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسب‌ها: یاد یاران , فرهنگ جبهه , درس های جبهه , در مسیر شهدا , راهیان نور , عکس جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 130
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/10/06

52915783288801932688.jpg

حــاجــی چــنــد ســالــی اســت کـــه جـنــگ تــمام شده و ایــن روزهــا..!

دیگــر شـمــا را بــدســـت فــرامـــوشــی سپــردیم..!؟

.
 
ادامه مطلب را ببینید

:: موضوعات مرتبط: مظلومیت و صبر , شعر و دلنوشته , سیره شهدا , سرداران , در مسیر شهدا , جوانان نسل سوم , جنگ نرم , نگارستان خون , تصاویر شهدا , عکس دفاع مقدس , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور , عکس های متفرقه ,
:: برچسب‌ها: فرهنگ جبهه , جنگ نرم , یاد یاران , دلنوشته ,
:: بازدید از این مطلب : 138
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : باز مانده
شنبه 1392/09/16

در مسیر شهدا

shalamche-7.jpg

در راه بازگشت به دزفول میرسیم اتوبوس برای نماز نگه داشته است پیاده میشویم ، مجبوریم مسیری را پیاده روی کنیم تا به مسجد برسیم فکر میکردم اینجا شهر جنگ زده است و بوی شهدا را میدهد برای بسیجیان احترام قائلند برای شهدا احترام فائلند یک ماشین از کنارم رد میشه صدای موسیقی من را از حال هوای فکه بیرون می آورد خدایا این گوش ها عادت کرده به صدای زیارت عاشورا به دعای عهد تحملم کم شده جلوتر میرم یکی متلک میندازه سلام علیکم خواهر دلم برای شهدا تنگ میشود دلم هوای شلمچه میکند سعی میکنم چفیه ام را بپوشانم طاقت بی احترامی به شهدا را ندارم بغض گلویم را فشار میدهد جلوتر میروم قیافه های رنگ و وارنگ فشن ، خدایا من ریه هایم یک هفته به بوی خاک به بوی شهدا عادت کرده طاقت این بوهای عطر تند و تیز را ندارد این چشمها به وسعت بیابان به رنگ خاک عادت کرده چطور با مغازه های رنگ و وارنگ سیرش کنم؟  دلم هوای پادگان حمیدیه میکند آخر خانه من آنجاست  مشهد نیست خونه ی من شلمچه است فکه است طلائیه است فرش من رمل های فکه است سقفم آسمان شلمچه است روشنائی خانه ام غروب دلگیر شلمچه است من مجنون شده ام طاقت شهر را ندارم نمیتونم برگردم دلم برای فکه پر میکشد این گوش ها عادت کرده است با زیارت عاشورای پادگان حمیدیه از خواب برخیزد ، خدایا من یک هفته با شهدا بودم همه یکی بودیم چطور میتوانم دل بکنم دل نکنده ام من گوشه ای از دلم را توی شلمچه جا گذاشتم گوشه ی دیگرش را طلائیه گوشه ی دیگرش را بین نیزار چزابه گوشه ی دیگرش را روی پل کرخه جا گذاشتم نگران دلم نیستم سپردمش به شهدا و آمدم اما حالا من مانده ام با یک دنیا خاطره و یک دنیا دلتنگی من جسمی بیزار از شلوغی شهر را به مشهد میبرم کاش میشد همیشه نماز ظهر را در فکه اقامه کرد کاش میشد همیشه حاج آقای بنفشه برایمان از غربت امام زمانمان بگوید یا به قول خودش مهدی جانمون بلکه باور کنیم او تنهاست خدایا دلم برای صدای حزن انگیز حاج آقا تنگ خواهد شد دلم برای گل و لای شلمچه بعد از باران رحمت الهی تنگ شده دلم برای چادر خاکی ، دلم برای چفیه دلم برای دوستان مهربانم که بوی شهدا گرفته بودند، دلم برای پرچم یا زهرای فکه ، دلم برای بی غذایی ها ، دلم برای سحر خیزی  ها، دلم برای نواهای آهنگران وقتی از پادگان بعد از نماز صبح شروع به حرکت به سمت مناطق میکردیم تنگ خواهد شد .

منتظریم کی شب حمله فرا میرسد …

دلم برای همه ی سختی ها تنگ خواهد شد ، دلم برای گرمای سوزان فکه ، دلم برای باران رحمت شلمچه که خوب شستمان ،  دلم برای  بوی نم پتو های پادگان حمیدیه ، دلم برای بدون کفش راه رفتن ها تنگ خواهد شد ، توی شلمچه باران که شروع شد سرم را رو به آسمان گرفتم ظلمات بود یکی از آن دانه درشت هاش آنچنان به صورتم خورد که به خود آمدم شاید دست همین شهدا بود بلکه از خواب غفلت  بیدارم کنند  و من هیچ وقت در زندگی ام به این اندازه شاد نبودم، خدایا من چطور این همه سال توی شهر زندگی کردم شهدا چه عشقی کردید دست من رو هم بگیرید آیا بار دیگر این چشم ها گنبد طلایی طلائیه را خواهد دید؟

10_8809070330_L600.jpg

حاج آقا تو فکه به بچه ها  میگفت خواهرم بلند شو گریه نکن انشاالله سال دیگه دوباره میطلبن بچه ها به شهدا قول بدید بچه ها شهدا را فراموش نکنین به یاد 3 سال پیش افتادم که همین قول ها رو به شهدا دادم ولی فراموش کردم عهدم قولم رو شکستم خجالت کشیدم روم نمیشد دوباره قول بدم ولی دادم آخه حاج آقا می گفت شهدا زنده ان و دستشون رو دراز کردن به سمت ما تا هر کی میخواد دستش رو بگیرن دستم رو گذاشتم تو دستشون و بلند شدم.

چقدر دل کندن از فکه سخته چند قدم بر میداریم دوباره به پشت سرمان نگاه میکنیم ، یکی این گوشه یکی گوشه دیگه با خاک نجوا میکنه با شهدا خداحافظی میکنه یکی دیگه داد میزنه یکی میگه نمیتونم دل بکنم یکی دیگه داره پشت تلفن ضجه میزنه برای یکی دیگه توضیح میده که کجاست ، یکی رفته سجده یکی نمیتونه رو پاهاش وایسته  بالاخره سوار اتوبوس شدیم وداع کردیم چقدر بچه ها فرق کردن دیگه سر جا با هم دعوا نمیکنن با هم مهربون تر شدن بوی شهدا گرفتن آخه

رسیدیم مشهد چقدر من اینجا غریبه ام این خانه چقدر برای من غریب است همه چیز برایم کوچیک و بی اهمیت شده اینجا دنیای واقعی نیست واقعیت شلمچه است حتی از این دنیای اینترنت هم بیزارم ، خانه من جنوب بود.

 از طرف حوزه  بسیج برام اس ام اس اومد :

 به مشهد خوش آمدید ، اکنون شهدا به نظاره نشسته اند تا حافظان خونشان را بنگرند .


:: موضوعات مرتبط: معنویت و عبادت , بصیرت و سیاست , عشق و عرفان , خاطرات و داستان ها , مناطق حماسه ساز , سیره شهدا , در مسیر شهدا , جوانان نسل سوم , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسب‌ها: راهیان نور , خاطرات جبهه , در مسیر شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 159
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : باز مانده
شنبه 1392/09/16

شلمچه کجاست؟

شلمچه قطعه ای از بهشت است ولی راه را گم کرده و در زمین افتاده،شلمچه بوی خدا می دهد ولی هر دلی این بو را حس نمی کند،شلمچه میعادگاه عاشقان است ولی هر عاشقی معشوق خود را پیدا نمی کند و در یک کلام باید گفت شلمچه کربلا است.

fopxer.jpg

طلائیه کجاست؟

طلائیه سرزمین نور است ولی هر چشم نمی تواند بدون محافظ نور بزرگی را ببیند و هر چشم گناهکاری هم نمی تواند نور خدا را در این سرزمین ببیند،طلائیه قتلگاه همت و باکری است ولی کسی که قتلگاه حسین(ع) را ندیده است نمی تواند آنرا درک کند.

طلائیه

هویزه کجاست؟

هویزه میعادگاه غریبان است و تا کسی درد غریب کشته شدن را نکشیده باشد نمی فهمد که علم الهدی ها چه کشیده اند؟هویزه یا کرخه نور فرقی ندارد هر دو بهشت اند.

 

pic-_14_118.jpg

 

:: موضوعات مرتبط: عشق و عرفان , شعر و دلنوشته , مناطق حماسه ساز , نگارستان خون , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسب‌ها: مناطق عملیاتی , یاد یاران , دلنوشته ,
:: بازدید از این مطلب : 190
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/05/18

بسم رب الشـ ــــ هداء


【☂】 حواسمآن هست یآ نہ ؟

اگر 【 شهـیـد 】 نشـویم ، بآید 【 بـمـیـریـم 】

راه سومے نیست !


Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ


♋ وقتے مےگویم : بـرایم دعآ کن

یعنے کم آورده ام

یعنے دیگر کـآرے از دسـت خودم براے خودم بر نـمےآید !


✘ من بہ شهـآدت مـحتآج ترم تـآ زندگی

پس

برایم در این شبها آرزوے شهـآدت بر لب داشتہ بآش

فقط 「「 شهــ ـادت 」」

چہ بهـتر در کـ❤ـربـلـا


◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘


┘◄ التماس دعاے شهادت

منبع :

:: موضوعات مرتبط: شعر و دلنوشته , سیره شهدا , جوانان نسل سوم , در مسیر شهدا , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسب‌ها: شهید , یاد یاران , فرهنگ جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 121
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/03/03

شرمنده ای رفیق شهید ...

برای شروع عملیات کربلای چهار به عنوان غواص خط شکن به خط دشمن زدیم. وارد معبر که شدیم پیکر شهید سعید حمیدی اصل را دیدم. باورم نمیشد . هر دو پایش قطع شده و پیکرش گوشه ای از معبر افتاده بود. یک لحظه بغض گلویم را گرفت ، دهانش پر از خاک بود. علت این کارش رو جویا شدم ، بچه ها گفتند وقتی سعید پاهاش ترکش خورد ، برای اینکه صدای ناله اش بلند نشود و عملیات لو نرود ، دهان خودش را پر از خاک کرد و ...

 


او از تمام لذت های دنیا گذشت برای من و تو ، ما چه کرده ایم... 
مواظب اعمالمان باشیم ،این خون ها بیهوده ریخته نشده اند!شرمنده ای رفیق شهید!
.


:: موضوعات مرتبط: ایثار و فداکاری , شجاعت و مقاومت , عشق و عرفان , خاطرات و داستان ها , وقایع و حوادث , سیره شهدا , جوانان نسل سوم , در مسیر شهدا , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور , نام آوران ,
:: برچسب‌ها: فرهنگ جبهه , درس های جبهه , شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 164
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : باز مانده
پنجشنبه 1392/02/26

رنگ، تعلق است و بی‌رنگی در نفی تعلقات ...

اگر بهار ریشه در زمستان دارد و بذر حیات در دل برف است که پرورش می‌یابد،

یعنی مرگ آغاز حیاتی دیگر است و راه حیات طیبه اخروی؛

از قلل سپید و پربرف پیری می‌گذرد.

« مــوتــوا قبــل أن تـمـــوتـــوا »

یعنی منتظر منشین که مرگت در رسد؛ مرگ را دریاب؛

پیر شو پیش از آنکه پیر شوی، و پیری بی‌رنگی است ...

                                                   «شهید سید مرتضی آوینی»
 

:: موضوعات مرتبط: اخلاق اسلامی در جبهه , خاطرات و داستان ها , شعر و دلنوشته , جملات حماسی , سیره شهدا , در مسیر شهدا , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسب‌ها: شهید آوینی , شهادت , عکس جبهه , راهیان نور , دلنوشته ,
:: بازدید از این مطلب : 155
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : باز مانده
پنجشنبه 1392/02/19
گفتند شهید گمنامه

پلاک نداشت

اصلا هیچ نشونه ای نداشت

امیدوار بودم روی زیر پیراهنی اش اسمش رو نوشته باشه

نوشته بود:

«اگر برای خداست بگذار گمنام بمانم»


 

:: موضوعات مرتبط: معنویت و عبادت , عشق و عرفان , خاطرات و داستان ها , وصیت شهدا , سیره شهدا , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور , عکس های متفرقه ,
:: برچسب‌ها: درس های جبهه , وصیت شهدا , شهید گمنام ,
:: بازدید از این مطلب : 126
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : باز مانده
چهارشنبه 1392/02/18

 

...

 

 

 





















حسین من...بیا و این دل شکسته را بخر....


حسین من....مسافر جامانده را با خود ببر...

حسین من...حسین من...حسین من..........

اسمانی شده ام...بی نشانی شده ام.....

قد کمانی شده ام....ارغوانی شده ام.......

خسته و حال و پیرم....

در کنار قبر تو....میشود پرپر تو....

کشته اخر تو .....که منم خواهر تو...بی تو من میمیرم...

حسین من بیا و این دل شکسته را بخر....

حسین من مسافر جامانده را با خود ببر...

حسین من....حسین من...حسین من.....





مرا دریاب ارباب....


:: موضوعات مرتبط: شعر و دلنوشته , سیره شهدا , جوانان نسل سوم , در مسیر شهدا , عکس دفاع مقدس , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسب‌ها: دفاع مقدس , یادمان ها , شهدا , دلنوشته مذهبی , عکس جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 161
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/01/30

 

 

 

مادرم زمانی که خبرشهادتم را شنیدی گریه نکن

 

زمان تشیع و تدفینم گریه نکن

 

زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن

 

 فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش می کنند

 

و زنان ما عفت را وقتی جامعه ما را بی غیرتی و بی حجابی گرفت

 

مادرم گریه کن که اسلام در خطر است.

 

شهید سعید زقاقی

 


:: موضوعات مرتبط: درس های جبهه , بصیرت و سیاست , وصیت شهدا , سخنان شهدا , خانواده ایثارگران , جوانان نسل سوم , جنگ نرم , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: بازدید از این مطلب : 142
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
نگاهم " یـــــاد یـــــــاران " کـرده اینک دلمـــ ســـر در گـریــــــبان کرده ا ینک غمـــ و فریــــاد من از این و آن نیست دلم " یـــاد شـــــهیدان " کـــرده اینک ===================== چه بسیار فرق است بین " یا حسین " گفتن و " با حسین " بودن ! همۀ کوفیان " یا حسین " گفتند اما اندکی از آنان " با حسین " ماندند ... و عاقبت بجای حسین ، سرش را بالا بردند...
منو اصلی
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه