|
السلام علیک یا صاحب الزمان |
|
اولین ساعات زیارتگاه شلمچه
السلام علیکم یا انصار ابی عبد الله الحسین و رحمة الله و برکاته
عاشقان عاشق بلایند. دُرَّ حیات در احتجاب صدف عشق است و آن
را جز در اقیانوس بلا نمی توان یافت؛ در ژرفای اقیانوس بلا . عاشقان غواصان این
بحرند و اگر مجنون نباشد چگونه به دریا زنند ؟
|
نویسنده : باز مانده
چهارشنبه 1398/11/16
|
بانو فاطمه اسماعیل نظری:مرا در برابر شوهرم شکنجه دادند!
□ چند سال داشتید که برای نخستین بار توسط ساواک دستگیر شدید و به چه دلیلی؟
بسم الله الرحمن الرحیم.
حدود 20، 21 سال داشتم که در مهر ماه سال 1354، دستگیر شدم. در شانزده سالگی با آقای اکبر عزیزی همدانی ازدواج کردم. ایشان در کارخانه فیلکو کار میکرد و انسان بسیار متفکر و اهل مطالعهای بود. از طریق یکی از همکارانش با گروه حزبالله آشنا شد و بعد از ازدواج، سازمان یک نفر را فرستاد که با من عربی و قرآن کار کند! در خانه ماشین تایپ هم داشتیم و مطالب سازمان را تایپ میکردم.
□ بیشتر روی چه مباحثی کار میکردید؟
مطالعات ما بیشتر در باره مسائل عقیدتی بود و غالباً به جلسات سخنرانی دکتر شریعتی، شهید مطهری، شهید بهشتی و شهید هاشمینژاد میرفتیم. در سال 1352 ارتباطمان با سازمان قطع شد، ولی در سال بعد از طریق پسرخالهام مهدی بخارایی- برادر شهید محمد بخارایی که حسنعلی منصور را ترور کرد- به سازمان وصل شدیم. در همان سال یکی از افراد سازمان، زیر شکنجه تاب نیاورد و همه ما را لو داد! یادم هست ساعت از نیمه شب گذشته بود که ریختند و ما را دستگیر کردند. مرا به زندان انفرادی انداختند و شوهرم را بردند که شکنجه کنند. هوا خیلی سرد بود و من هم از سرما و هم از شدت اضطراب میلرزیدم. در سلول هم فقط یک زیلوی خونآلود و چرک انداخته بودند و ناچار شدم همان را دور خودم بپیچم که کمی گرم شوم! تا صبح صدای فریاد کسانی را که شکنجه میکردند، میشنیدم و میلرزیدم! موقع سحر صدای اذان به گوشم خورد و احساس کردم آرام گرفته و گرم شدهام. هنوز هم وقتی آن اذان را میشنوم، همان احساس دلگرمی به سراغم میآید.
:: موضوعات مرتبط:
ایثار و فداکاری ,
بصیرت و سیاست ,
ولایت مداری ,
مظلومیت و صبر ,
شجاعت و مقاومت ,
روایت ایثار ,
خاطرات و داستان ها ,
وقایع و حوادث ,
نام آوران ,
بانوان ایثارگر ,
جانبازان و آزادگان ,
نگارستان خون ,
عکس های متفرقه ,
:: برچسبها:
خاطرات انقلاب ,
یاد یاران ,
زنان ایثارگر ,
آزادگان ,
:: بازدید از این مطلب : 90
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 5
|
نویسنده : باز مانده
پنجشنبه 1396/10/14
|
:: موضوعات مرتبط:
درس های جبهه ,
ایثار و فداکاری ,
بصیرت و سیاست ,
شجاعت و مقاومت ,
پیام شهید ,
سیره شهدا ,
حماسه سازان ,
بانوان ایثارگر ,
شهدای روحانی ,
تداوم ایثار ,
خانواده ایثارگران ,
مدافعان حرم ,
نگارستان خون ,
تصاویر شهدا ,
:: برچسبها:
یاد یاران ,
سیره شهدا ,
خانواده شهدا ,
شهدای مدافع حرم ,
:: بازدید از این مطلب : 154
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 15
|
نویسنده : باز مانده
جمعه 1396/04/30
|
آنها چفیه داشتند ...... تو چادر داری
آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند...
تو چادر می پوشی تا زهرایی زندگی کنی...
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود...
تو چادر می پوشی تا از نفَس های آلوده دور بمانی...
آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند...
تو چادر می پوشی تا از نگاه های حرام پوشیده باشی ...
آنان چفیه را سجاده می کردند و به خدا می رسیدند ...
تو با چادرت نماز می خوانی تا به خدا برسی ...
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند ...
تو وقتی چادری می بینی یاد زخم پهلوی فاطمه (س) می افتی ...
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرت امانت داده اند...
تو چادر سیاهت را محکم می پوشی تا امانتدار خوبی برای آنان باشی ..
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگ و ادب ,
شعر و دلنوشته ,
جملات حماسی ,
پیام شهید ,
سیره شهدا ,
حماسه سازان ,
بانوان ایثارگر ,
تداوم ایثار ,
در مسیر شهدا ,
جوانان نسل سوم ,
جنگ نرم ,
نگارستان خون ,
عکس های متفرقه ,
:: برچسبها:
سیره شهدا ,
شعر و دلنوشته ,
در مسیر شهدا ,
درس های جبهه ,
فرهنگ جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 139
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 35
|
نویسنده : باز مانده
یکشنبه 1396/01/27
|
فاطمه (دختر شهید عماد مغنیه) می گوید: مادر من یک زن فوق العاده است، خبر شهادت بابا که رسید رفت و دو رکعت نماز خواند ... همه ی ما را مادر آرام کرد، بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند، وقتی دید در مواجه با پیکر بابا بی تاب شده ایم، خطاب به جنازه بابا گفت؛ الحمدالله که وقتی شهید شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نمی کند... همین یک جمله ما را آنقدر خجالت داد که آرام شدیم. بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشییع برگزار می شد، یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند ... خبر شهادت جهاد را هم که شنید همین طور ... دلم سوخت وقتی برادرم جهاد را دیدم ... مثل بابا شده بود ... خون ها را شسته بودند ولی جای زخم ها و پارگی ها بود، جای کبودی و خون مردگی ها ... تصاویر شهادت بابا و جهاد با هم یکی شده بودند و یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمی توانم تحمل کنم ... باز مادر غیر مستقیم من و مصطفی را آرام کرد. وقتی صورت جهاد را بوسید گفت: ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده؛ البته هنوز به ارباً اربا نرسیده ... باز خجالت آراممان کرد ...
:: موضوعات مرتبط:
روایت ایثار ,
خاطرات و داستان ها ,
پیام شهید ,
سیره شهدا ,
حماسه سازان ,
سرداران ,
نام آوران ,
بانوان ایثارگر ,
تداوم ایثار ,
خانواده ایثارگران ,
شهدای جهان اسلام ,
در مسیر شهدا ,
جوانان نسل سوم ,
نگارستان خون ,
:: برچسبها:
خانواده شهدا ,
شهدای جهان اسلام ,
سیره شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 166
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 56
|
نویسنده : باز مانده
چهارشنبه 1395/02/08
|
:: موضوعات مرتبط:
درس های جبهه ,
اخلاق اسلامی در جبهه ,
روایت ایثار ,
خاطرات و داستان ها ,
پیام شهید ,
سیره شهدا ,
حماسه سازان ,
سرداران ,
نام آوران ,
بانوان ایثارگر ,
شهدای روحانی ,
نگارستان خون ,
تصاویر شهدا ,
:: برچسبها:
سیره شهدا ,
فرهنگ جبهه ,
سرداران ,
:: بازدید از این مطلب : 100
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
نویسنده : باز مانده
شنبه 1393/12/09
|
خاطره ای به روایت خواهر شهیـــد علی هاشمی: بعد از مفقود شدن حاجی من رفتم توی اتاق آنقدر گریه کردم تا سه چهار روز من فقط گریه می کردم طوری که از بچه هایم خجالت می کشیدم. من خیلی به علی وابسته بودم همش می گفتم خدایا کمکم کن. زندگی رو برا شوهر و بچه هام زهر کرده بودم. یه روز دیگه خودش اومد توی خوابم ، خوابیده بودم روی زمین بعد از نماز صبح بود ، با یک دشداشه سفید همین جوری که بغلش کرده بودم همدیگر رو می بوسیدیم و گریه می کردیم قربون محاسنش برم تمام ریش هایش از گریه خیس شده بود اشک های من هی می چکید روی آنها... به او گفتم : حاجی بلند شو... گفت : [من نمی توانم بلند شوم] گفتم : چرا !؟ گفت : [من کمرم شکسته]... گفتم : برای چی قربونت برم !؟ گفت : [من از اشک های توکمرم شکسته]... گفتم : دیدی که فلانی چی میگه !؟ میگه تو شهید شدی. گفت : [...دیگه باید راضی باشی به رضای خدا...] قشنگ این رو بهم گفت وقتی از خواب پریدم فقط گریه می کردم. برای شوهرم تعریف کردم... گفت : [دیگه می خوای چه جوری باهات حرف بزنه که قبول کنی !؟] . از اون موقع تا حالا سعی کردم دیگه با خودم کنار بیام...
:: موضوعات مرتبط:
محبت و اخوت ,
عجائب و امدادهای غیبی ,
خاطرات و داستان ها ,
سیره شهدا ,
سرداران ,
بانوان ایثارگر ,
عطر تفحص ,
خانواده ایثارگران ,
تصاویر شهدا ,
عکس دفاع مقدس ,
:: برچسبها:
خاطرات شهدا ,
خانواده شهدا ,
عجایب جبهه ,
سرداران ,
شهید علی هاشمی ,
:: بازدید از این مطلب : 125
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 35
|
نویسنده : باز مانده
جمعه 1393/04/20
|
همسرم! ملیحه جان
بسم الله الرحمن الرحیم همسرم ! راه خدا را انتخاب کن که جز این راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد… ملیحه جان! همانطوری که میدانی احترام مادر واجب است . اگر انسان کوچکترین ناراحتی داشته باشد اولین کسی که سخت ناراحت می شود مادراست که همیشه به فکر فرزند یعنی جگرگوشه اش می باشد…
ملیحه جان! اگر مثلا نیم ساعتی فکر کردی راجع به موضوعی هرگز به تنهایی فکر نکن حتما از قرآن مجید و سخنان پیامبران – امامان استفاده کن و کمک بگیر- نترس هر چه می خواهی بگو. البته درباره هر چیزی اول فکر کن . هر چه که بخواهی در قرآن مجید هست مبادا ناراحت باشی همه چیز درست می شه ولی من می خواهم که همیشه خوب فکر کنی . مثلا وقتی یک نفر به تو حرفی می زند زود ناراحت نشو درباره اش فکر کن ببین آیا واقعا این حرف درسته یا نه . البته بوسیله ایمانی که به خدا داری… ملیحه جان! در این دنیا فقط پاکی، صداقت، محبت به مردم، جان دادن در راه وطن و عبادت باقی میماند! تا میتوانی به مردم کمک کن…
حجاب !!! حجاب را خیلی زیاد رعایت کن.
اگر شده نان خشک بخور ولی دوستت، فامیلت، … را که چیزی ندارد و کسی که بیچاره است را از بدبختی نجات بده. تا میتوانی خیلی خیلی عمیق درباره چیزی فکر کن. همیشه سنگین باش ، زود از کسی ناراحت نشو، از او بپرس که مثلا چرا اینکار را کردی و بعد درباره آن فکر کن و تصمیم بگیر…
ملیحه! باید مجددا قول بدهی که همیشه با حجاب باشی، همیشه با ایمان باشی، همیشه به مردم کمک کنی و به همه محبت کنی. در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است و راه خداست…
قسمت هایی از وصیت نامه شهید عباس بابایی…
:: موضوعات مرتبط:
معنویت و عبادت ,
وصیت شهدا ,
سیره شهدا ,
سرداران ,
بانوان ایثارگر ,
خانواده ایثارگران ,
در مسیر شهدا ,
جوانان نسل سوم ,
تصاویر شهدا ,
:: برچسبها:
وصیت شهدا ,
سرداران ,
شهید بابایی ,
درس های جبهه ,
فرهنگ جبهه ,
سیره شهدا ,
در مسیر شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 257
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
|
نویسنده : باز مانده
پنجشنبه 1392/10/26
|
یا ایها الناس أذکروا نعمت الله علیکم
ای مردم به یاد داشته باشید نعمتهایی را که خدا بر شما عرضه داشته است
قرآن کریم
یاد این مردان و زنان دلاور یعنی مادران و پدران شهدا
مثل یاد خود شهدا همیشه زنده است.
این ها از خاطره یک ملت و یک تاریخ هرگز نخواهد رفت.
یاد شهیدان باید همیشه در بین ملت ما باقی بماند
هنوز خیلی حرفها گفته نشده است
خیلی از خاطرات جوانان شما فرزندان شما
هنوز ثبت نشده
گفته نشده بیان نشده
و یاد حماسه دفاع مقدس
باید همیشه در کشور ما باقی بماند جاودانه باشد.
(مقام معظم رهبری)
:: موضوعات مرتبط:
سخنان ابرار ,
خاطرات و داستان ها ,
سیره شهدا ,
بانوان ایثارگر ,
خانواده ایثارگران ,
عکس های متفرقه ,
:: برچسبها:
خاطرات شهدا ,
یاد یاران ,
رهنمودها ,
خانواده شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 173
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 9
|
نویسنده : باز مانده
چهارشنبه 1392/10/25
|
نمیدانم بگویم تصاویر را ببینید یا نبینید
ندیدن تصاویر تکلیف را بر نمی دارد ...
ما وارث این زخم هاییم ...
اگر دلت میسوزد چشم بپوش و ننگر
اما اگر اهل پیمان بستن و تعهدی
با این عاشقان بخون آرمیده پیمان ببند ...
:: موضوعات مرتبط:
ایثار و فداکاری ,
مظلومیت و صبر ,
شجاعت و مقاومت ,
عشق و عرفان ,
وقایع و حوادث ,
سیره شهدا ,
سرداران ,
نام آوران ,
بانوان ایثارگر ,
عطر تفحص ,
شهدای گمنام ,
خانواده ایثارگران ,
تصاویر شهدا ,
عکس دفاع مقدس ,
:: برچسبها:
یاد یارن ,
فرهنگ جبهه ,
تصاویر شهدا ,
عکس جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 126
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
|
نویسنده : باز مانده
چهارشنبه 1392/10/11
|
گفت فقط دعا کنید پدرم شهید بشه
خشکم زد.
گفتم پسرم این چه دعاییه؟
گفت:آخه بابام موجیه ...
گفتم خوب انشاالله خوب میشه، چرادعا کنم شهید بشه؟
آخه هروقت موج میگیردش وحال خودشو نمیفهمه شروع میکنه منو
و مادر و برادر رو کتک میزنه
امامشکل مااین نیست
گفتم: پسرم پس مشکل چیه؟
گفت: بعداینکه حالش خوب میشه ومتوجه میشه چه کاری کرده
شروع میکنه دست وپاهای همه مون را ماچ میکنه ومعذرت خواهی میکنه
حاجی ماطاقت نداریم شرمندگی پدرمون را ببینیم.
حاجی دعاکنید پدرم شهیدبشه وبه رفیقاش ملحق بشه...
:: موضوعات مرتبط:
مظلومیت و صبر ,
خاطرات و داستان ها ,
بانوان ایثارگر ,
جانبازان و آزادگان ,
موج ایثار ,
خانواده ایثارگران ,
در مسیر شهدا ,
عکس های متفرقه ,
:: برچسبها:
جانبازان موجی ,
جانبازان ,
:: بازدید از این مطلب : 168
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/10/06
|
می خواست بره و بچه ها منتظرش بودن ... حس عجیبی داشت،انگار می دونست این دفعه برگشتنی نیست اضطراب داشت که چجوری با مادر خداحافظی کنه با خودش می گفت: یعنی الآن چی می خواد بگه،من که طاقت ندارم بشنوم ... فکر می کرد الآن قراره بشنوه که پسرم زود برگرد!من رو تنها نذار و زود به زود بهم زنگ بزن و ... بالاخره دلش رو زد به دریا و رفت جلو،دست مادر رو بوسید و از زیر قرآن رد شد منتظر شنیدن شد که یه دفعه مادر گفت: " خداحافظ پسرم،سلام من رو به حضرت زهرا(س)برسون... "
:: موضوعات مرتبط:
ایثار و فداکاری ,
خاطرات و داستان ها ,
جملات حماسی ,
سیره شهدا ,
بانوان ایثارگر ,
خانواده ایثارگران ,
عکس دفاع مقدس ,
:: برچسبها:
خاطرات شهدا ,
خانواده شهدا ,
فرهنگ جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 127
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
|
نویسنده : باز مانده
پنجشنبه 1392/07/04
|
آمـــده بود مرخصی. داشتیم در مورد جبهه با هم حرف می زدیــم لابه لای صحبت گفتم :
«کـــاش می شد من هم باهات بیام جبـهه»
لبخــندی زد و پاسخـــی داد که قـــانع شدم.
گفت:
« هیــچ می دانی سیاهـــی چادر تو از ســرخی خون من کوبنده تـر است؟
همیــن که حجـــابت را رعایت کنـــی ، مبـــارزه ات را انجـــام داده ای »
:: موضوعات مرتبط:
خاطرات و داستان ها ,
جملات حماسی ,
سیره شهدا ,
بانوان ایثارگر ,
در مسیر شهدا ,
جنگ نرم ,
نگارستان خون ,
عکس دفاع مقدس ,
:: برچسبها:
در مسیر شهدا ,
درس های جبهه ,
فرهنگ جبهه ,
زنان ایثارگر ,
:: بازدید از این مطلب : 193
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 15
|
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/06/08
|
و من سالهاست که متظر آمدنت هستم
سالهاست منتظر شنیدن خبری از تو هستم
ولی نه از آمدنت و نه از خبری از تو
گفته بودم اندازه تمام دنیا دوستت دارم
گفته بودم برو ولی من منتظرت میمانم
گفته بودم برو ولی بدون چشم به راهتم عزیزم هرجور که میخواهی بیا ولی فقط بیا
اکنون سالهاست که چشمانم از بس در انتظار آمدنت نشسته است
دیگر تاب دیدن خود را در آینه ها ندارد ...
مفقودالاثر شدی هستی من ...
اما ای کاش تکه پلاکی از تو از بوی خوش تو بود
تا من دل بی قرار و بی تابم را که سالهاست برای عشق تو می تپد آرام کنم
در کنار مزار خوش عطر و بوی تو همسرم سکونت گزیده ام …
این دنیا تنهام گذاشتی و رفتی ولی تو اون دنیا تنهام نزار…
بی دردها میگویند بخاطر حقوق تو ازداوج نکردم
ولی خبر از دل بی تابم نداشتند و ندارند
خبر از عشقم به تو ندارند
خبر از گریه های عاشقانه شبانه ام در دوری تو ندارند
خبر از درد تنهایی های بدون تو ندارند
جسمم از دوری تو پیر شده ولی قلبم از شور و عشق تو جوان است هنوز
منتظرتم همسر … شاید روزی برگردی ... شاید یک روز قبل از مرگم ....
:: موضوعات مرتبط:
مظلومیت و صبر ,
شعر و دلنوشته ,
بانوان ایثارگر ,
شهدای گمنام ,
خانواده ایثارگران ,
در مسیر شهدا ,
تصاویر شهدا ,
:: برچسبها:
خانواده شهدا ,
دلنوشته ,
شهدای گمنام ,
:: بازدید از این مطلب : 144
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
نویسنده : باز مانده
سه شنبه 1392/05/29
|
مقدمه مدیر وبلاگ :
این عکس را می شناسید ؟
شهید عزیزی که مدتی قبل در سایتها ی مختلف عکس او را انتشار دادند و اعلام کردند بجای کس دیگری دفن شده بود و او سالم به خانه باز گشت . اینک این شهید عزیز شناسایی شده و در زادگاه خود بخاک سپرده شد .
مطالب زیر خاطرات و وصیت نامه این شهید عزیز است که در روزنامه جوان و سایت جوان انلاین امروز سه شنبه 29 مرداد 92 درج شده است .
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
شهید «ایرج خرمجاه» پس از گذشت 27 سال از شهادت و در حالی که به مدت 4 سال به نام جعفر زمردیان یکی از اسرای ایران در عراق در گلزار شهدای همدان به خاک سپرده شده بود، شناسایی شده است.
به گزارش فارس به نقل از روابط عمومی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان همدان، ایرج خرمجاه ششم بهمنماه سال 1351 در روستای «سیبستان» از توابع استان البرز متولد شد، او نخستین فرزند خانواده خرمجاه بود.
احسانالله خرمجاه پدر ایرج، فردی زحمتکش بود اما ایرج در سن پنج سالگی از نعمت پدر محروم شد.
ایرج پس از گذراندن دوران کودکی در روستای «پلکردان» (از محلههای شهر گلسار) به هیئت مذهبی «پراچانیهای» طالقان که سید بودند ملحق شد، تابستانها را با کار در مشاغل مختلف همچون مکانیکی و شیشهبری، کمک خرج زندگی و خانواده بود و با اینکه سن کمی داشت از کار کردن خسته نمیشد.
ادامه مطــــــلب را ببینید
:: موضوعات مرتبط:
ایثار و فداکاری ,
شجاعت و مقاومت ,
عجائب و امدادهای غیبی ,
خاطرات و داستان ها ,
وصیت شهدا ,
سیره شهدا ,
بانوان ایثارگر ,
عطر تفحص ,
شهدای گمنام ,
خانواده ایثارگران ,
تصاویر شهدا ,
عکس دفاع مقدس ,
:: برچسبها:
یاد یاران ,
درس های جبهه ,
فرهنگ جبهه ,
عکس شهید ,
:: بازدید از این مطلب : 151
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 3
|
نویسنده : باز مانده
شنبه 1392/04/08
|
بیمارستان از مجروحین پر شده بود...
حال یکی خیلی بد بود...
رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت.
وقتی دکتر این مجروح را دید به من گفت بیاورمش داخل اتاق عمل.
من آن زمان چادر به سر داشتم.
دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم...
مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت:
من دارم می روم تا تو چادرت را در نیاوری.ما برای این چادر داریم می رویم...
چادرم در مشتش بود که شهید شد.
از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم...
راوی: خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس
:: موضوعات مرتبط:
بصیرت و سیاست ,
خاطرات و داستان ها ,
سخنان شهدا ,
سیره شهدا ,
جوانان نسل سوم ,
جنگ نرم ,
در مسیر شهدا ,
عکس های متفرقه ,
بانوان ایثارگر ,
:: برچسبها:
پیام شهدا ,
فرهنگ جبهه ,
درس های جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 149
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 10
|
نویسنده : باز مانده
پنجشنبه 1392/04/06
|
|
نویسنده : باز مانده
یکشنبه 1392/03/05
|
تجلی ایثار بانوان در دفاع مقدس
به بهانه وفات غمبار نماد ایثار و مقاومت زینب کبری (س)
زبانها از بیان ایثارگری زنان جامعه ناتوان است
امام خامنه ای
تعداد زنان شهیده : 7000 نفر
تعداد زنان جانباز : 4600 نفر
تعداد زنان آزاده : 5 نفر
بیشترین شهید زن : استان خوزستان ( 1575 نفر )
بیشترین جانباز زن : استان کرمانشاه ( 1650 نفر )
شهید نسرین افضل
شهادت را دوست میدارم چون خدای خود را
در آن زمان می بینم.
شهید مریم فرهانیان :
به ولایت فقیه ارج بنهیم و بدانیم تنها در این صورت
در دنیا و آخرت موفق می شویم .
:: موضوعات مرتبط:
ایثار و فداکاری ,
وصیت شهدا ,
سیره شهدا ,
در مسیر شهدا ,
تصاویر شهدا ,
بانوان ایثارگر ,
:: برچسبها:
زنان شهیده ,
شهدا ,
وصیت شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 159
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
نویسنده : باز مانده
یکشنبه 1392/03/05
|
سرّ نی در نینوا میماند، اگر زینب نبود کربلا در کربلا میماند، اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت، بعد از آن طوفان رنگ پشت ابری از ریا میماند، اگر زینب نبود
چشمه فریاد مظلومیّت لبتشنگان در کویر تفته جا میماند، اگر زینب نبود
زخمه زخمیترین فریاد، در چنگ سکوت از طراز نغمه، وامیماند، اگر زینب نبود
در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ در گلوی چشمها میماند، اگر زینب نبود
ذوالجناح دادخواهی، بیسوار و بیلگام در بیابانها رها میماند، اگر زینب نبود
:: موضوعات مرتبط:
شعر و دلنوشته ,
عکس های متفرقه ,
بانوان ایثارگر ,
:: برچسبها:
مناسبت ها ,
مطالب متفرقه ,
:: بازدید از این مطلب : 147
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
نویسنده : باز مانده
یکشنبه 1392/03/05
|
مصیبت جانسوز رحلت ام المصائب
مظهر علم و بیان علــــــــــــــوی
عفت و عــــرفان فاطــــــــــــمی
صبر و مظـلومیت حســــــــــنی
شجاعت و حماسه حســــــینی
حضرت زینب کبری (س)
تسلیت باد
:: موضوعات مرتبط:
عکس های متفرقه ,
متفرقات ,
مطالب متفرقه ,
بانوان ایثارگر ,
:: برچسبها:
مناسبت ها ,
عکس مذهبی ,
:: بازدید از این مطلب : 127
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/03/03
|
|
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/02/20
|
قسمتی از وصیت نامه شهیده مریم فرهانیان : به ولایت فقیه ارج بنهیم و بدانیم كه الان امام خمینی بر ما ولایت دارد و بدانیم تنها در این صورت در دنیا و آخرت موفق می شویم كه با همدیگر صمیمی باشیم و با دشمن مقابله كنیم. چه دشمنانی كه در درون ما هستند و چه دشمنان بیرونی.
:: موضوعات مرتبط:
ایثار و فداکاری ,
ولایت مداری ,
وصیت شهدا ,
سیره شهدا ,
جوانان نسل سوم ,
در مسیر شهدا ,
تصاویر شهدا ,
بانوان ایثارگر ,
:: برچسبها:
زنان شهیده ,
وصیت شهدا ,
عکس شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 164
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
|
نویسنده : باز مانده
پنجشنبه 1392/02/05
|
بخشی از وصیتنامه ی "شهیده سیده طاهره هــــــاشمی"
شهیده ۱۴ساله که در سال 1360 بدست گروهکهای کمونیستی
به شهادت رسید..
این شهیده به عنوان شهید شاخص سال ۹۲ انتخاب شد. ………………………………………………………………………………………………
ملتی که برای هر قطعه از این میهن خونها فدا کرد، دیگر سازش
با نوکران آمریکا و شوروی؛ این دشمنان اسلام را جایز نمیداند. مبادا سازشی صورت گیرد و خونهای شهیدان به هدر رود و نتوانیم
ندای امام را به گوش جهانیان برسانیم که نــــــدای امـــــــام
همان ندای اسلام است.
:: موضوعات مرتبط:
ایثار و فداکاری ,
بصیرت و سیاست ,
شجاعت و مقاومت ,
وصیت شهدا ,
در مسیر شهدا ,
تصاویر شهدا ,
بانوان ایثارگر ,
:: برچسبها:
یاد یاران ، خاطرات شهدا ، زنان شهیده ,
:: بازدید از این مطلب : 564
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
|
نویسنده : باز مانده
چهارشنبه 1392/02/04
|
گفت : مرا دیگر ام البنین نگویید ...
اما او تا ابد " ام البنین " است
چون مادر " چهار شهید " است
و شهید همیشه زنـــــــده است
هدیه به روح مطهر ام البنین و همه
پدران و مادران شهدا ، صلوات بفرستید
:: موضوعات مرتبط:
خانواده ایثارگران ,
عکس های متفرقه ,
مطالب متفرقه ,
بانوان ایثارگر ,
:: بازدید از این مطلب : 164
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
|
نویسنده : باز مانده
شنبه 1392/01/31
|
نکند عکس شهدا را ببینیم و عکس آنها عمل کنیم...
هنگام جنگ دادیم صدها هزار دارا
شد کوچه های ایران مشکین ز اشک سارا
سارا لباس پوشید ، با جبهه ها عجین شد
در فکه و شلمچه ، دارا بروی مین شد
چندین هزار دارا ، بسته به سر ، سربند
یا تکه تکه گشتند یا که اسیر و دربند
سارای دیگری در ، مهران شده شهیده
دارا کجاست ؟ او در ، اروند آرمیده
دوخته هزار سارا ، چشمی به حلقه در
از یک طرف و دیگر چشمی ز خون دل ، تر
سارا سؤال می کرد ، دارا کجاست اکنون ؟
دیدند شعله ها را در سنگرش به مجنون
خون گلوی دارا آب حیات دین است
روحش به عرش و جسمش ، مفقود در زمین است
در آن زمانه رفتند ، صدها هزار دارا
در این زمانه گشتند ده ها هزار « دارا »
هنگام جنگ دارا گشته اسیر و دربند
دارای این زمان با بنزش رود به دربند
دارای آن زمانه بی سر درون کرخه
سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه
در آن زمانه سارا با جبهه ها عجین شد
در این زمانه ناگه ، چادر( لباس جین ) شد
با چفیه ای که گلگون از خون صد چو داراست
سارا ، خود از برای جلب نظر ، بیاراست
آن مقنعه ور افتاد ، جایش فوکول درآمد
سارا به قول دشمن از اُمّلی درآمد
دارا و گوشواره ، حقّا که شرم دارد !
در دستهایش امروز ، او بند چرم دارد
با خون و چنگ و دندان ، دشمن ز خانه راندیم
اما به ماهواره تا خانه اش کشاندیم
جای شهید اسم خواننده روی دیوار
آنها به جبهه رفتند اینها شدند «طلبکار»
:: موضوعات مرتبط:
ایثار و فداکاری ,
مظلومیت و صبر ,
شعر و دلنوشته ,
سیره شهدا ,
جوانان نسل سوم ,
جنگ نرم ,
در مسیر شهدا ,
تصاویر شهدا ,
عکس دفاع مقدس ,
عکس های متفرقه ,
بانوان ایثارگر ,
:: بازدید از این مطلب : 127
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
|
|