یادی که در دلـــــها هــرگـز نـمی مــیرد یاد شهیدان است

منوی کاربری


عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد

Up Page
جنگ دفاع مقدس وصیت شهدا
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 417
:: کل نظرات : 111

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 3
:: تعداد اعضا : 8

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 403
:: باردید دیروز : 82
:: بازدید هفته : 902
:: بازدید ماه : 2,302
:: بازدید سال : 9,645
:: بازدید کلی : 162,523
تشکر

ممنونم که به این یادمان شهدا سر زدید .


تشکر میکنم اگه نــــــظر هم بدید .


السلام علیک یا صاحب الزمان

معرفی وبلاگ مذهبی

ضمن سپاس و تشکر از حضورتان


لطفا بقیه وبلاگ های بنده را ببینید:


1 - وبلاگ نـــ ــــــ ــــور ( مذهبی جامع )


2 - وبلاگ ال یاسین ( مذهبی عمومی )


3 - وبلاگ مشـــکوة ( تخصصی قرآنی )


4 - یاد یـار مـهربان ( تخصصی مهدویت )


      منتظر حضور سبزتان هستم




شلمچه ، قبله گاه عشاق

اولین ساعات زیارتگاه شلمچه 


السلام علیکم یا انصار ابی عبد الله الحسین و رحمة الله و برکاته




عاشقان عاشق بلایند.
دُرَّ حیات در احتجاب صدف عشق است
و آن را جز در اقیانوس بلا نمی توان یافت؛
در ژرفای اقیانوس بلا .
عاشقان غواصان این بحرند و اگر مجنون نباشد چگونه به دریا زنند ؟

1334866346866754.gif

نویسنده : باز مانده
چهارشنبه 1398/11/16

یاد یاران

 

بانو فاطمه اسماعیل نظری:مرا در برابر شوهرم شکنجه دادند!

□ چند سال داشتید که برای نخستین بار توسط ساواک دستگیر شدید و به چه دلیلی؟

بسم الله الرحمن الرحیم.

حدود 20، 21 سال داشتم که در مهر ماه سال 1354، دستگیر شدم. در شانزده سالگی با آقای اکبر عزیزی همدانی ازدواج کردم. ایشان در کارخانه فیلکو کار می‌کرد و انسان بسیار متفکر و اهل مطالعه‌ای بود. از طریق یکی از همکارانش با گروه حزب‌الله آشنا شد و بعد از ازدواج، سازمان یک نفر را فرستاد که با من عربی و قرآن کار کند! در خانه ماشین تایپ هم داشتیم و مطالب سازمان را تایپ می‌کردم.



□ بیشتر روی چه مباحثی کار می‌کردید؟

مطالعات ما بیشتر در باره مسائل عقیدتی بود و غالباً به جلسات سخنرانی دکتر شریعتی، شهید مطهری، شهید بهشتی و شهید هاشمی‌نژاد می‌رفتیم. در سال 1352 ارتباطمان با سازمان قطع شد، ولی در سال بعد از طریق پسرخاله‌ام مهدی بخارایی- برادر شهید محمد بخارایی که حسنعلی منصور را ترور کرد- به سازمان وصل شدیم. در همان سال یکی از افراد سازمان، زیر شکنجه تاب نیاورد و همه ما را لو داد‍! یادم هست ساعت از نیمه شب گذشته بود که ریختند و ما را دستگیر کردند. مرا به زندان انفرادی انداختند و شوهرم را بردند که شکنجه کنند. هوا خیلی سرد بود و من هم از سرما و هم از شدت اضطراب می‌لرزیدم. در سلول هم فقط یک زیلوی خون‌آلود و چرک انداخته بودند و ناچار شدم همان را دور خودم بپیچم که کمی گرم شوم! تا صبح صدای فریاد کسانی را که شکنجه می‌کردند، می‌شنیدم و می‌لرزیدم! موقع سحر صدای اذان به گوشم خورد و احساس کردم آرام گرفته و گرم شده‌ام. هنوز هم وقتی آن اذان را می‌شنوم، همان احساس دلگرمی به سراغم می‌آید.




:: موضوعات مرتبط: ایثار و فداکاری , بصیرت و سیاست , ولایت مداری , مظلومیت و صبر , شجاعت و مقاومت , روایت ایثار , خاطرات و داستان ها , وقایع و حوادث , نام آوران , بانوان ایثارگر , جانبازان و آزادگان , نگارستان خون , عکس های متفرقه ,
:: برچسب‌ها: خاطرات انقلاب , یاد یاران , زنان ایثارگر , آزادگان ,
:: بازدید از این مطلب : 90
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : باز مانده
جمعه 1397/04/15
efqe_khamenei_ir_bk0h0behoke_1816225259827554590.jpg
●گزیده‌ای از بیانات رهبر انقلاب درباره حاج احمد متوسلیان
‌‌
به‌مناسبت سالگرد ربوده شدن فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در لبنان ۱۴ تیر ۶۱
رهبر انقلاب:
♧خداوند متعال حاج_احمد_متوسلیان را هم مشمول لطف و بركات خودش قرار دهد و خبر خوشى از ایشان به همه‌مان برسد. ایشان عنصر بسیار بااخلاص و فانى در راه خدا بود. من به كه رفتم، ایشان فرمانده بود. ولى مثل یك سپاهى و یك فرد عادى، دوندگى مى‌كرد. هیچ منش فرماندهى به خودش نمى‌گرفت. بسیار بااخلاص و مؤمن بود. وقتى قرار شده بود به این مأموریت اخیر برود - كه دیگر بعد از آن، خبرى از ایشان نداریم - آن قدر خوشحال بود كه به اصطلاح در پوست نمى‌گنجید. این را من در حاج احمد متوسلیان دیدم. ۷۸/۱۰/۱۱
‌‌
♧ ما منتظریم آقاى حاج احمد متوسلیان بیاید. نگویید شهید؛ ما از شهادتش خبر نداریم. خداوند فرزند شما را - هرجا كه هست و در هر حالى كه هست - مشمول لطف و فضل خود قرار دهد. ما آرزو مى‌كنیم خداوند این جوان_مؤمن و صالح را برگرداند. آقاى حاج احمد متوسلیان با همین آقاى حاج همت هم دوست و رفیق و همكار بودند. خداوند همه شان را مشمول لطف خودش قرار دهد. ۷۵/۹/۲۵
‌‌
♧همین سردار عالی‌مقام، جاوید_نشان، آقای حاج احمد متوسلیان که من از نزدیک این مرد برجسته را میشناختم و کار او، روحیه‌ی او و تلاش او را دیده‌ام و او یکی از برجستگان_دفاع_مقدس بود به نظر من بخصوص شما جوان‌های عزیز، شرح_حال این برجستگان را که خیلی درس‌ها به ما می‌آموزد، بخوانید؛ خصوصاً در آن بخشی که مربوط به عملیات این سردار عزیز هست؛ چه در غرب، چه در فتح_المبین، چه در بیت_المقدس.۸۷/۰۹/۲۴
photo_۲۰۱۷_۰۷_۰۴_۲۲_۰۷_۴۳.jpg

 

ما منتظریم...

رهبرانقلاب: نگویید شهید ؛ ما منتظریم حاج احمد متوسلیان انشاءالله بیاید.

«صلوات و سلام خداوند بر رزمنده بااخلاص بی‌نشان حاج احمد متوسلیان»


:: موضوعات مرتبط: درس های جبهه , معنویت و عبادت , ایثار و فداکاری , ولایت مداری , مظلومیت و صبر , روایت ایثار , خاطرات و داستان ها , پیام شهید , سیره شهدا , حماسه سازان , سرداران , تداوم ایثار , مدافعان حرم , نگارستان خون ,
:: برچسب‌ها: سرداران , یاد یاران , سیره شهدا , فرهنگ جبهه , حاج احمد متوسلیان ,
:: بازدید از این مطلب : 160
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 15
نویسنده : باز مانده
پنجشنبه 1396/10/28
نویسنده : باز مانده
یکشنبه 1396/07/02

وجوه مشترك عاشورا و دفاع مقدس

 

رویدادها در تاریخ، هرچه از زمان وقوع و ولادت خویش فاصله می گیرند، كم رنگ‎تر و بی فروغ‎تر می شوند و سرانجام به سایه روشنی از یك خاطره یا حادثه در ذهن‎ها بدل می گردند، امّا تنها، یك حادثه را می شناسیم كه در روزی داغ، در سرزمینی كوچك و گمنام به نام «كربلا» رخ داد و امروز پس از قرن‎ها و روزگاران دراز، دامنگستر و تأثیر گذار و حركت آفرین، به سمت فردایی درخشان‎تر راه می سپارد. شور و شكوه و شراره‎ای كه عاشورا آفرید، هنوز و هماره قلمرو قلب و ذهن انسان‎ها را فتح می كند و خون خیزش و حركت در رگ‎ها می دواند.

این ویژگی‎، این سخن پیامبر را به یاد می آورد:

ان لقتل الحسین حراره فی قلوب المومنین لا تبرد ابدا[1]

از شهادت حسین، آتشی در قلب مۆمنان افروخته شود كه هرگز سردی و خاموشی نمی پذیرد.

كربلا، زنده، زاینده و فزاینده است؛ كوثری است كه می جوشد و هر عصر و نسلی به نسبت توان و تكاپو و ظرفیت خویش از آن بهره می‎گیرد. كربلا به روح‎ها طراوت، زیبایی، سرزندگی و شیوه خوب زیستن می آموزد كه حسین (علیه السلام) یعنی خوب، یعنی زیبا.

كربلا، اساسنامه ایمان، فهرست همه خوبی‎ها و فرهنگنامه قبیله معرفت و عشق است. هیچ كس نیست كه با كربلا انس و الفت بیابد و شكفتن و بالیدن و جوشش و حیات را در خود احساس نكند. جامعه‎ای نیز كه با فرهنگ عاشورا پیوند و آشنایی بیابد، سرشار پویایی، زایایی و توانایی خواهد شد. به همین دلیل است كه كربلا، بهترین پایگاه الهام برای حركت و خیزش و قیام است و آنان كه معرفت عاشورایی یافته اند، انسان هایی‎اند كه حرّیت، عزّت، جوانمردی، پاكبازی، اخوّت، صمیمیّت، عرفان، ایمان وشهادت، درون مایه زیستن و قانون زندگی و جهت گیری‎هاشان خواهد شد.

 


:: موضوعات مرتبط: درس های جبهه , معنویت و عبادت , توسل و مناجات , اخلاق اسلامی در جبهه , ایثار و فداکاری , بصیرت و سیاست , ولایت مداری , محبت و اخوت , مظلومیت و صبر , عشق و عرفان , رهنمودهای جهادی , مقالات و گفته ها , پیام شهید , سیره شهدا ,
:: برچسب‌ها: فرهنگ جبهه , سیره شهدا , یاد یاران ,
:: بازدید از این مطلب : 144
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 20
نویسنده : باز مانده
دوشنبه 1396/04/26
نویسنده : باز مانده
دوشنبه 1396/03/15

 

سخنان امام خمینی در مورد «شهید و شهادت»

 


شهداء شمع محفل دوستانند. شهداء در قهقهه مستانه شان
و در شادی وصولشان " عِندَ رَبّهم یُرزَقون " اند و از نفوس مطمئنه ای هستند
که مورد خطاب " فادْخُلی فی عِبادی وَ ادْخُلی جَنّتی " پرور دگارند .

 

 


:: موضوعات مرتبط: درس های جبهه , ولایت مداری , رهنمودهای جهادی , سخنان ابرار , پیام شهید , سیره شهدا , نگارستان خون , عکس دفاع مقدس ,
:: برچسب‌ها: رهنمودها , فرهنگ جبهه , سیره شهدا , سخنان بزرگان ,
:: بازدید از این مطلب : 414
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 40
نویسنده : باز مانده
جمعه 1396/02/08

در آرزوی شهادت

لحظه وصل عبد به معبود، عاشق به معشوق و نیستی به بی‌نهایت، آن‌چنان زیبا و دل‌انگیز است که افلاکیان عاشق هشت سال دفاع مقدس، همواره به‌دنبال چشیدن لذت چنین وصلی بودند. آنان بی‌هیچ ترس و واهمه‌ای به زیر آتش گلوله‌های دشمن رفته و عاشقانه وجود خویش را در دفاع از حیثیّت و شرف کشور و اسلام عزیز فدا می‌کردند.
شهید شیرودی یکی از رزمندگان دلیر و وارسته‌ای بود، که همواره در جبهه، عاشقانه می‌جنگید و حماسه خلق می‌کرد. او تمام مأموریت‌هایش را به امید شهادت شروع می‌کرد، آن چنان که خود می‌گوید: «در هنگام رفتن به مأموریت حالت یک عاشق را دارم که به طرف معشوق می‌رود و در هنگام بازگشت، با وجود موفقیت غمگینم، چون احساس می‌کنم هنوز آن‌طور که باید، خالص نشده‌ام تا مورد قبول دعوت خدا قرار گیرم.»

بهترین خاطره

شهید شیرودی دو هفته قبل از شهادت، بهترین خاطره خود را چنین تعریف می‌کند: «اوایل جنگ بود، عراق در یکی از جبهه‌ها با ۳ لشکر کامل حمله کرد. ما با کم‌ترین وسایل و نفرات، این ۳ لشکر را همراه با ۸۰% وسایلشان از بین بردیم تا آن‌جا که باقی‌مانده اندک نفراتشان نیز مجبور به فرار شدند و این بهترین خاطره من است که در ۲۴ ساعت مقاومت مردانه، عراق را از آن فکری که سه روزه می‌خواست به تهران برسد آن‌چنان پشیمان کردیم که دیگر راهی برایش باقی نمانده بود.»

 


:: موضوعات مرتبط: درس های جبهه , معنویت و عبادت , توسل و مناجات , اخلاق اسلامی در جبهه , ایثار و فداکاری , ولایت مداری , عشق و عرفان , روایت ایثار , خاطرات و داستان ها , تاریخ دفاع مقدس , وقایع و حوادث , پیام شهید , وصیت شهدا , سخنان شهدا ,
:: برچسب‌ها: یاد یاران , خاطرات شهدا , سیره شهدا , سرداران , درس های جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 183
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 51
نویسنده : باز مانده
دوشنبه 1396/01/21

 

آن شب علی پیراهن عربی ‌ای را كه مادر از مكه برایش آورده بود، تن كرد و نمازش را با همان خواند . مادر وقتی او را در جامه ی سپید دید، لحظه ‌ای خیال كرد او در زمین نیست. او را در صف سپید پوشانی دید كه لبیک گویان به آسمان می‌ رفتند. قلبش ریخت. به خودش دلداری داد و فكر كرد از تأثیرات مراسم حج است. با این حال نتوانست تاب آورد و گفت: «علی جان، لباست را عوض كن سرما می ‌خوری» ...


  ده‌سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی زمانی که ستوان علی صیاد شیرازی افسر گمنامی در لشکر تبریز بود، تیمسار یوسفی فرمانده لشکر در میان جمعی از نظامیان گفته بود: «نام این جوان را به خاطر بسپارید. من در ناصیه او آن‌قدر لیاقت می‌بینم که اگر بخت یارش باشد و از شر حاسدان در امان بماند، روزی فرمانده نیروی زمینی ارتش ایران شود!» ... پیش‌بینی سرلشکر پیر سیزده سال بعد هنگامی تحقق یافت که ایران یکی از حساس‌ترین لحظات تاریخی خود را می‌گذراند ...



در تاریخ 21 فروردین ماه 1378 صیاد شیرازی، صیاد دل‌ها شد و از شهادت روزی اش شد. این شهادت به تعبیر رهبر انقلاب مرگ تاجرانه است و معیاری است برای نمایش کوردلی بیش از پیش منافقان. متن زیر شرح ماوقعی است از شهادت صیاد شیرازی که به نقل از کتاب «در کمین گل سرخ» در ادامه می‌آید:

روز هیجده فروردین، مادر از حج برگشت، در فرودگاه مشهد وقتی او علی را در میان فرزندان و استقبال كنندگانش ندید ، دلش به تلاطم افتاد و به جای همه ی  پاسخ ‌ها تنها پرسید : پس علی كجاست ؟ علی ؟

با قسم به هر چه كه پیش او عزیز بود ، فهماندند كه علی صحیح و سالم است اگر كه الان در آن ‌جا نیست فقط به خاطر جلسه‌ای است كه در تهران با فرماندهان عملیات ثامن‌الائمه دارد . اما دل مادر آرام و قرار نداشت . نگران علی بود . آیا دل مادر از چیزی خبر داشت ؟

ساعتی بعد كار مادر به بیمارستان كشید. اطرافیان این را به حساب ضعف جسمانی‌ او گذاشتند. مسبوق به سابقه بود . به همین خاطر اگر اصرار علی نبود حتی به حج هم نمی‌ توانست برود .

نیمه‌ های شب بود كه چشم‌ های مادر باز شد. علی بالای سرش بود. فقط شنید : «عزیز جان!» باز از هوش رفت . اما صبح كه به هوش آمد ، كسی متوجه ‌اش نشد. احساس كرد حالش بهتر شده است. علی كمی آن طرف‌ تر با دكتر ها دور میز نشسته بودند و صبحانه می ‌خوردند. دلش می ‌خواست لحظاتی سیر پسرش را نگاه كند...


:: موضوعات مرتبط: درس های جبهه , معنویت و عبادت , توسل و مناجات , اخلاق اسلامی در جبهه , ایثار و فداکاری , ولایت مداری , روایت ایثار , خاطرات و داستان ها , تاریخ دفاع مقدس , وقایع و حوادث , پیام شهید , سیره شهدا , حماسه سازان , سرداران ,
:: برچسب‌ها: یاد یاران , شهید صیاد شیرازی , زندگی نامه شهدا , سرداران , سیره شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 151
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 51
نویسنده : باز مانده
پنجشنبه 1396/01/10

 

فتح المبین عملیات تاریخی چرا؟

اشاره:

عملیات فتح‌المبین یکی از عملیات‌های بزرگ دوران هشت سال دفاع مقدس است که در سال دوم جنگ، در غرب رودخانه کرخه توسط فرماندهان و رزمندگان اسلام طراحی و با موفقیت اجرا شد. مجموعه‌ای از حوادث و شرایط همراه با ابعاد، کیفیت و پی‌آمدهای عملیات فتح‌المبین موجب گشت تا همواره از این عملیات به عنوان یک رویداد تاریخی و حماسه‌ای بزرگ یاد شود؛ نکته‌ای که علاوه بر فرماندهان و کارشناسان داخلی مورد اعتراف شخصیت‌ها و فرماندهان عراقی و همچنین کارشناسان خارجی جنگ ایران و عراق نیز قرار گرفته است. پرسش اساسی این است که چرا عملیات فتح‌المبین به یک رویداد تاریخی و یک حماسه بزرگ تبدیل شد؟

پرسش فوق همراه با سؤالات مهم دیگری مانند: دلایل طراحی عملیات ‌در آن ‌‌مقطع  -  حدود 20 ماه پس ‌‌از آغاز جنگ - ، اهمیت و ضرورت‌ انجام عملیات، آثار و کارکردهای عملیات و ضرورت‌های مطالعه و بررسی آن، مجموعه سؤالاتی هستند که در سخن‌رانی سردار سرلشکر پاسدار غلامعلی رشید - جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح - به طور اجمالی به آن اشاره شده است.

 

 مقـــدمه

مجموعه‌ای از حوادث دوران جنگ تحمیلی حتی برای کسانی که جزء حماسه‌سازان آن دوران بوده‌اند، بسیار متأثر کننده است؛ چرا که این جنگ از نظر تاریخی جزء بی‌سابقه‌ترین جنگ‌هایی بوده که ملت ایران در 300 سال گذشته متحمل شده است. در دوران جنگ تحمیلی بین دو سه میلیون رزمنده ایرانی در مدت هشت سال با ارتش سراسر مسلح و مجهز عراق جنگیدند. ملت ایران در این جنگ طعم شیرین دفاع از تمامیت ارضی و منافع ملی کشور را با وجود تمامی سختی‌ها و مشقت‌های آن چشید. از نظر گستردگی پنج تا شش استان از ایران و هفت تا هشت استان از کشور عراق همراه با نبردها، ناوها و قایق‌ها در بخش بزرگی از خلیج فارس و نیز استفاده از انواع موشک‌ها و هواپیماهای جنگی فضای جغرافیایی بسیار بزرگی را به خود اختصاص داد.

از نظر بین‌المللی نیز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در سال‌های پایان دوران جنگ سرد اتفاق افتاد؛ دورانی که رقابت دو بلوک شرق و غرب موجب ایجاد فضاهای ژئوپلیتیکی حساسی شده بود. در این دوران قدرت‌های بزرگ با حمایت از یک طرف جنگ، در صدد توسعه حوزه منافع حیاتی خود برآمدند. با نگاهی به برخی از جنگ‌های این دوره مانند جنگ ویتنام، جنگ دو کره و جنگ اعراب و اسرائیل مشاهده می‌شود که هر کدام از قدرت‌های بزرگ از یک طرف جنگ حمایت کرده‌اند، اما در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران می‌بینیم که هر دو ابرقدرت شرق و غرب و همه قدرت‌های بزرگ دیگر به حمایت از عراق برخاستند و مردم ایران تنها با اتکال به خداوند، رهبری و ایمان به دفاع از سرزمین خود پرداختند و این نیز یکی از ویژگی‌های هشت سال دفاع مقدس می‌باشد.

پرسش اساسی که در آستانه سال‌گرد این عملیات پیش روی قرار دارد، این است که چرا عملیات فتح‌المبین به یک رویداد تاریخی و یک حماسه بزرگ تبدیل شد؟ البته این سؤال را می‌توان برای سایر عملیات‌های بزرگ نیز مطرح ساخت. اساساً چه نیازی به بزرگ‌داشت این عملیات‌ها وجود دارد؟ کارکرد این عملیات‌ها چیست؟ برای استفاده از تجربه‌ها و دست‌آوردهای مهم این عملیات‌ها چه تلاش‌هایی صورت گرفته و می‌گیرد؟ پاسخ به این پرسش‌ها بیش از هر چیز مستلزم بررسی و مطالعه عمیق حوادث جنگ می‌باشد.

 


:: موضوعات مرتبط: درس های جبهه , ایثار و فداکاری , ولایت مداری , رهنمودهای جهادی , مقالات و گفته ها , تاریخ دفاع مقدس , کارنامه عملیات ها , مناطق حماسه ساز , مقالات و تحلیلها , نگارستان خون , عکس دفاع مقدس ,
:: برچسب‌ها: عملیات ها , مقالات , مناطق عملیاتی , فرهنگ جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 234
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 51
نویسنده : باز مانده
شنبه 1394/11/10

افسران - کلام شهید... ماه**همت

وقتی امام ره فرمود خط، باید حفظ شود حاج ابراهیم هیچ چیز جز فرمان حضرت امام ره جلوی چشمش نمی آمد،
بعد از یه مدت با ظاهری خسته و سر و صورت خاکی اومد، گفتم ابراهیم ترو خدا چیزی بخور،
گفت: من تو این دنیا سهمی ندارم...... هنوز فرمان امام رو زمینه.......

آیا ما برای فرمان امام حاضر کاری کردیم ؟!

افسران - من باید خط را حفظ کنم.......
دلیل غربتشان اهل خاک بودن ماست

نه بی مزار شدن ها ، نه بی پلاکی ها

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند

زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها

 


:: موضوعات مرتبط: درس های جبهه , ایثار و فداکاری , بصیرت و سیاست , ولایت مداری , روایت ایثار , خاطرات و داستان ها , پیام شهید , سخنان شهدا , سیره شهدا , حماسه سازان , سرداران , تداوم ایثار , در مسیر شهدا , نگارستان خون ,
:: برچسب‌ها: فرهنگ جبهه , سیره شهدا , سرداران , شهید همت ,
:: بازدید از این مطلب : 154
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : باز مانده
پنجشنبه 1393/11/09

 تنهایی عمیق ترین لحظات زندگی یک انسان است

 خدایا این خانه کوچک را بر من مبارک گردان  ...

 


بخشی از دست نوشته ای به جا مانده از شهید علم الهدی :

"
من در سنگر هستم .. این خانه ی کوچک این سنگر این گودی در دل


زمین این گونی های بر هم تکیه داده شده پر از حرف است فریاد است غوغاست ...


تنهایی عمیق ترین لحظات زندگی یک انسان است خدایا این خانه کوچک

 

را بر من مبارک گردان ..


خدایا اگر من در دل سنگرم تو در دل من و در دل سنگر هر دو حضور داری


لحظات چگونه می گذرد عبور زمان مانند عبور آب بحری از جلوی چشمان

 

کاملا ملموس است.


اما زندگی در این خانه کوچک که یک قلب پر طپش است یک دل خاکی است

 

در زمین خدا در متن پاکی نمی تواند تکرار پذیر باشد

 

آری ...تنهایی موهبتی است الهی در تنهایی از تنهایی


بدر می آییم در تنهایی به خدا می رسیم ... و در سنگر تنها هستم...



   AKSGIF.IR- rasool akram mohammad gifتصاویر متحرک حضرت محمد (ص)


خاطـــــره ای از شهید علم الهـــدی :

 

نیمه‏ های شب بود که نهج البلاغه می‏خواند. من نگاه کردم به ایشان، دیدم

 

چهره ‏اش برافروخته شده و دارد اشک می‏ریزد. من با زیر چشم، شماره صفحه

 

نهج البلاغه را نگاه کردم و به ذهن سپردم پس از مدتی، سید حسین نهج البلاغه

 

را بست و برای استراحت به بیرون رفت. من صفحه نهج البلاغه را باز کردم،

 

دیدم همان خطبه ‏ای است که حضرت علی (ع) در فراق یاران باوفایش ناله می‏کند

 

و مب‏فرماید :أین َ عمار؟ أین َ ذوالشهادتین؟ کجاست عمار؟ ... 

 

      AKSGIF.IR- rasool akram mohammad gifتصاویر متحرک حضرت محمد (ص)


:: موضوعات مرتبط: معنویت و عبادت , توسل و مناجات , بصیرت و سیاست , ولایت مداری , خاطرات و داستان ها , جملات حماسی , وقایع و حوادث , سخنان شهدا , سیره شهدا , سرداران , در مسیر شهدا , زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسب‌ها: خاطرات شهدا , سیره شهدا , فرهنگ جبهه , سرداران شهید ,
:: بازدید از این مطلب : 124
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 20
نویسنده : باز مانده
جمعه 1393/06/28
نویسنده : باز مانده
جمعه 1393/06/14

 

109723485-72ed1b9eb49eb4d42391317039c1a7


آقای خامنه ای بگویید روضه حضرت قاسم نخوانند
در یکی از روزهای سال 1362 ، زمانی آیت الله خامنه ای ، رییس جمهور وقت ، برای شرکت در مراسمی از ساختمان ریاست جمهوری ، واقع در خیابان پاستور خارج می شد ، در مسیر حرکتش تا خودرو ، متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده می شد.صدا از طرف محافظ ها بود که چند تای شان دور کسی حلقه زده بودند و چیز هایی می گفتند. صدای جیغ مانندی هم دائم فریاد می زد : «آقای رییس جمهور! آقای خامنه ای! من باید شما را ببینم» . رییس جمهور از پاسداری که نزدیکش بود پرسید: «چی شده ؟ کیه این بنده خدا؟» پاسدار گفت: «نمی دانم حاج آقا! موندم چطور تا این جا تونسته بیاد جلو.ٰ» پاسدار که ظاهرا مسئول تیم محافظان بود ، وقتی دید رییس جمهور خودش به سمت سر و صدا به راه افتاد ، سریع جلوی ایشان رفت و گفت: « حاج آقا شما وایسید ، من می رم ببینم چه خبره» بعد هم با اشاره به دو همراهش ، آن ها را نزدیک رییس جمهور مستقر کرد و خودش رفت طرف شلوغی. کمتر از یک دقیقه طول کشید تا برگشت و گفت: «حاج آقا ! یه بچه اس. می گه از اردبیل کوبیده اومده این جا و با شما کار واجب داره . بچه ها می گن با عز و التماس خودشو رسونده تا این جا. گفته فقط می خوام قیافه آقای خامنه ای رو ببینم ، حالا می گه می خوام باهاش حرف هم بزنم«.
رییس جمهور گفت: « بذار بیاد حرفش رو بزنه. وقت هست».
لحظاتی پسرکی 12-13 ساله از میان حلقه محافظان بیرون آمد و همراه با سرتیم محافظان ، خودش را به رییس جمهور رساند. صورت سرخ و سرما زده اش ، خیس اشک بود . هنوز در میانه راه بود که رییس جمهور دست چپش را دراز کرد و با صدای بلند گفت: «سلام بابا جان! خوش آمدی» پسر با صدایی که از بغض و هیجان می لرزید ، به لهجه ی غلیظ آذری گفت: « سلام آقا جان! حالتان خوب است؟» رییس جمهور دست سرد و خشکه زده ی پسرک را در دست گرفت و گفت :« سلام پسرم! حالت چطوره؟» پسر به جای جواب تنها سر تکان داد. رییس جمهور از مکث طولانی پسرک فهمید زبانش قفل شده. سرتیم محافظان گفت :« اینم آقای خامنه ای! بگو دیگر حرفت را » ناگهان رییس جمهور با زبان آذری سلیسی گفت: « شما اسمت چیه پسرم؟» پسر که با شنیدن گویش مادری اش انگار جان گرفته بود ، با هیجان و به ترکی گفت:« آقاجان! من مرحمت هستم. از اردبیل تنها اومدم تهران که شما را ببینم.»

109723485-d61705b53019ea404488fb678c960b

آقای خامنه ای دست مرحمت را رها کرد و دست رو ی شانه او گذاشت و گفت:‌« افتخار دادی پسرم. صفا آوردی . چرا این قدر زحمت کشیدی؟ بچه ی کجای اردبیل هستی؟» مرحمت که حالا کمی لبانش رنگ تبسم گرفته بود گفت: « انگوت کندی آقا جان! » رییس جمهور پرسید: « از چای گرمی؟» مرحمت انگار هم ولایتی پیدا کرده باشد تندی گفت: « بله آقاجان! من پسر حضرتقلی هستم» .آقای خامنه ای گفت: « خدا پدر و مادرت رو برات حفظ کنه.»
مرحمت گفت: « آقا جان! من از ادربیل آمدم تا این جا که یک خواهشی از شما بکنم.» رییس جمهور عبایش را که از شانه راستش سر خوره بود درست کرد و گفت: « بگو پسرم. چه خواهشی؟»
-آقا! خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم(ع) نخوانند!
-چرا پسرم؟
مرحمت به یک باره بغضش ترکید و سرش را پایی انداخت و کلماتی بریده بریده گفت: « آقا جان ! حضرت قاسم(ع) 13 ساله بود که امام حسین(ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم 13 سالم است ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم . هر چه التماسش می‌گوید 13 ساله‌ها را نمی‌فرستیم. اگر رفتن 13 ساله ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم(ع) را چرا می خوانند؟ » حالا دیگر شانه های مرحمت آشکارا می لرزید. رییس جمهور دلش لرزید. دستش را دوباره روی شانه مرحمت گذاشت و گفت:« پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است» مرحمت هیچی نگفت. فقط گریه کرد و این بار هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش می رسید.
رییس جمهور مرحمت را جلو کشید و در آغوش گرفت و رو به سرتیم محافظانش کرد و گفت :« آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ... تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است. هر کاری دارد راه بیاندازید. هر کجا هم خودش خواست ببریدش.بعد هم یک ترتیبی هم بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل. نتیجه را هم به من بگویید»
آقای خامنه ای خم شد ، صورت خیس از اشک مرحمت را بوسید و گفت : « ما را دعا کن پسرم. درس و مدرسه را هم فراموش نکن. سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» و...
کمتر از سه روز بعد ، فرمانده سپاه اردبیل ، مرحمت را خوشحال و خندان دید که با حکمی پیشش آمد. حکم لازم الاجرا بود. می توانست باز هم مرحمت را سر بدواند و لی مطمئن بود که می رود و این بار از خود امام خمینی حکم می آورد. گفت اسمش را نوشتند و مرحمت بالا زاده رفت در لیست بسیجیان لشکر 31 عاشورا.


:: موضوعات مرتبط: ایثار و فداکاری , ولایت مداری , شجاعت و مقاومت , عشق و عرفان , خاطرات و داستان ها , وقایع و حوادث , مقالات و تحلیلها , سیره شهدا , نام آوران , در مسیر شهدا , تصاویر شهدا ,
:: برچسب‌ها: خاطرات شهدا , زندگی نامه شهدا , فرهنگ جبهه , درس های جبهه , نام آوران , سیره شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 127
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : باز مانده
پنجشنبه 1393/06/06
 

ماجرای كانال كمیل

از یكی از مسئولین اطلاعات پرسیدم: "یعنی چی گردانها محاصره شدن آخه عراق كه جلو نیومده اونها هم كه توی كانال سوم و دوم هستن". اون فرمانده هم جواب داد: "كانال سومی كه ما تو شناسایی دیده بودیم با این كانال فرق داره، این كانال و چند كانال فرعی دیگه رو عراق ظرف همین دو سه روز درست كرده. این كانالها درست به موازات خط مرزی بود ولی كوچكتر و پر از موانع. "بعد ادامه داد: " گردانهای خط‌شكن برای اینكه زیر آتیش دشمن نباشن رفتن داخل كانال. با روشن شدن هوا تانكهای عراقی هم جلو اومدن و دو طرف كانال روبستن. عراق هم همین طور داره رو سر اونها آتیش می‌ریزه".
بعد كمی مكث كرد و ادامه داد: "می‌دونی عراق شانزده نوع مانع سر راه بچه‌ها چیده بود . می‌دونی عمق موانع نزدیك چهار كیلومتر بوده، می‌دونی منافقین تمام اطلاعات این عملیات رو به عراقی‌ها داده بودن.
" خیلی حالم گرفته شد ، با بغض گفتم: "حالا باید چیكار كنیم"
گفت: "اگه بچه‌ها بتونن مقاومت كنن یه مرحله دیگه از عملیات رو انجام می‌دیم و اونها رو می‌یاریم عقب"
در همین حین بیسیم‌چی مقر گفت: "از گردان‌های محاصره شده خبر اومده"، همه ساكت شدند، بیسیم‌چی گفت: "میگه برادر یاری با برادر افشردی دست داد". این خبر كوتاه یعنی فرمانده گردان حنظله به شهادت رسید. عصر همان روز هم خبر رسید حاج حسینی و ثابت‌نیا، معاون و فرمانده گردان كمیل هم به شهادت رسیدند. توی قرارگاه بچه‌ها همه ناراحت بودند و حال عجیبی در آنجا حاكم بود.

***  ادامه مطلب را ببینید

:: موضوعات مرتبط: معنویت و عبادت , ولایت مداری , مظلومیت و صبر , شجاعت و مقاومت , عشق و عرفان , خاطرات و داستان ها , کارنامه عملیات ها , وقایع و حوادث , مناطق حماسه ساز , سیره شهدا , نام آوران , عطر تفحص , تصاویر شهدا , عکس دفاع مقدس ,
:: برچسب‌ها: خاطرات شهدا , سیره شهدا , فرهنگ جبهه , عملیات ها , فکه , مناطق عملیاتی ,
:: بازدید از این مطلب : 1412
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : باز مانده
دوشنبه 1393/06/03
 

http://s5.picofile.com/file/8114253584/AVINI.jpg

مرتضی دل‌بسته بود ناله‌های شبانه‌اش دردی جانکاه در دل داشت،که با هق‌هق گریه می آمیخت

سید بارها و بارها برایمان از شهادت گفت:

از رفتن به سوی نور، پرواز کردن، بـی دل شدن، سجده‌گاه خویش را با خون سرخ نمودن،
و راهی بـی پایان تا اوج هستی انسان گشودن.

به یاد دارم که در مورد زندگـی و مرگ گفت: زندگـی کردن با مردن معنـی مـی یابد، کلید ماجرا در مردن است، نه زندگـی کردن ...

◥چگونه مردن برایش مهم بود؛ و خداوند آرزویش را به سر منزل مقصود رساند ◣


476255_ZtT7w700.jpg

حضرت آیت الله خامنه ای:

آن روز ها دروازه ای به شهادت داشتیم و حال معبری تنگ

هنوز برای شهید شدن فرصت هست

دل را باید صاف کــرد ....
sidJcW_535.jpg

دلــــــــــ  نوشـت:

خدایـــــــا ... !

تو خود دلم را صـاف کن ...!

آمیـــن یا رب العالمین

:: موضوعات مرتبط: ولایت مداری , عشق و عرفان , سخنان ابرار , شعر و دلنوشته , سخنان شهدا , سیره شهدا , سرداران , نام آوران , در مسیر شهدا , جوانان نسل سوم , تصاویر شهدا , عکس دفاع مقدس ,
:: برچسب‌ها: فرهنگ جبهه , یاد یاران , سیره شهدا , شهید آوینی , رهنمودها ,
:: بازدید از این مطلب : 130
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : باز مانده
یکشنبه 1393/05/12


ديـدار رهبري با حانواده شهيـد ارمني، شهيد «مانوكيان» :


• سخنان مادر شهيد به آقــا :

مادر شهيد گفت: آقا! حالا كه منزل ما هستيد، من مي‌توانم جمله‌اي به شما عرض كنم؟
آقا گفت: بفرماييد، من آمدم اين‌جا كه حرف شما را بشنوم.
گفت: ما هر چند با شما از نظر فرهنگ ديني فاصله داريم، اما در روضه‌هايتان شركت مي‌كنيم؛ ولي خيلي مواقع داخل نمي‌آييم. روز شهادت امام حسين ‌عليه‌السلام، روز عاشورا و تاسوعا، به دسته‌هاي سينه‌زني امام حسين عليه‌السلام، شربت مي‌دهيم و مي‌آييم توي دسته‌هايتان مي‌نشينيم؛ ظرف يك‌بار مصرف مي‌گيريم كه شما مشكل خوردن نداشته باشيد. توي مجالس شما شركت مي‌كنيم و بعضي از حرف‌ها را مي‌شنويم. من تا الآن بعضي چيزها را نمي‌فهميدم.
مي‌گفتند: مسلمان‌ها يك رهبري داشتند به نام علي عليه‌السلام كه دستش را بستند و ۲۵ سال حكومتش را غصب كردند؛ نمي‌فهيمدم يعني چي!
مي‌گفتند: آخر شب، نان و خرما مي‌گذاشت روي كولش مي‌رفت خانة يتيمان كه اين را هم نمي‌فهميدم؛
ولي امروز فهميدم كه علي عليه‌السلام كيست؛ امروز با ورود شما به منزلمان،با اين همه گرفتاري‌اي كه داريد، وقت گذاشتيد و به خانة منِ غير دين خودتان تشريف آورديد.
اُسقُف ما، كشيش محلة ما هم به خانة ما نيامده است! شما رهبر مسلمين‌ هستيد. من فهميدم علي عليه‌السلام كه خانة يتيم‌هايش مي‌رفت، چه‌قدر بزرگ است.


:: موضوعات مرتبط: ولایت مداری , عشق و عرفان , خاطرات و داستان ها , خانواده ایثارگران , عکس های متفرقه ,
:: برچسب‌ها: خانواده شهدا , خاطرات شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 120
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : باز مانده
چهارشنبه 1393/05/08

 

همه می‌دانستند آن روز مراسم خاكسپاری سید مرتضی آوینی است، قرار نبود آیت‌الله سید علی خامنه‌ای در این مراسم باشكوه شركت كنند، در اولین ساعات روز آقا تماس گرفتند و فرمودند:«من دلم گرفته، دلم غم دارد، می‌خواهم بیایم تشییع پیكر پاك شهید آوینی. من افتخار می‌كنم به وجود این بچه‌های نویسنده و هنرمندی كه در این مجموعه حوزه هنری تلاش می كنند. این آقای آوینی را آدم وقتی سیما و چهره نورانی‌اش را می‌بیند، همین‌طور دوست دارد به ایشان علاقمند بشود».


دل بی‌قرار رهبر در جست و جوی مروارید گم شده سپاهش بود، كه اینك بر دوش هزاران ایرانی مسلمان به سمت بهشت‌زهرا می‌رفت، و باز هم آقا صبور،‌ سنگین و سرافراز غم فراق یكی دیگر از مرواریدانش را به جان می‌خرید.

منبع : کتاب راز خون صفحه 30

==================================
ادامه مطلب را ببینید 


:: موضوعات مرتبط: معنویت و عبادت , اخلاق اسلامی در جبهه , ایثار و فداکاری , ولایت مداری , عشق و عرفان , خاطرات و داستان ها , سیره شهدا , سرداران , نام آوران , در مسیر شهدا , عکس دفاع مقدس ,
:: برچسب‌ها: خاطرات شهدا , سیره شهدا , فرهنگ جبهه , درس های جبهه , شهید آوینی , سرداران ,
:: بازدید از این مطلب : 162
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : باز مانده
جمعه 1393/03/30

sikZFWtX_450.jpg


:: موضوعات مرتبط: ایثار و فداکاری , ولایت مداری , شجاعت و مقاومت , خاطرات و داستان ها , وقایع و حوادث , سیره شهدا , در مسیر شهدا , جوانان نسل سوم , نگارستان خون , عکس دفاع مقدس ,
:: برچسب‌ها: یاد یاران , فرهنگ جبهه , درس های جبهه , خاطرات شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 162
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : باز مانده
جمعه 1393/01/22

-یک-لحظه.jpg


:: موضوعات مرتبط: بصیرت و سیاست , ولایت مداری , خاطرات و داستان ها , جملات حماسی , وصیت شهدا , سیره شهدا , در مسیر شهدا , جوانان نسل سوم , جنگ نرم , عکس های متفرقه ,
:: برچسب‌ها: سیره شهدا , درس های جبهه , در مسیر شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 135
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : باز مانده
یکشنبه 1392/12/25

بسم الله الرحمن الرحیم


بنام خدایی که در هم کوبنده ستمگران و ظالمان تاریخ است.

 

 

بنام او که مالک هستی است ،جان می دهد و جان می ستاند .

 

 

با سلام به حضرت بقیه الله و شهیدان راه حق و آزادی ،

 

 

با سلام به نائب برحق حضرت مهدی (عج)

 

 

امروز ظلم بر جهان چیره گشته و ما مظلومان تاریخ ،

 

 

ای مظلومان بپاخیزید و کاخ ظلم و ستم را فروریزید .

 

 

این وصیت را با سرعت نوشتم و نتوانستم کلی بگویم .

 

 

امیدوارم پدر و مادر مرا حلال کنند.

 

 

برای آنها و برادرانم و خواهرانم آرزوی موفقیت میکنم

 

 

اگر شهید شدم بدانید که گرچه دستم از این دنیا کوتاه است

 

 

ولی از قفس تنگ دنیا خلاص شدم ،رها گشتم و به ملکوت اعلا پیوستم 

 

 


برای من ناراحت نباشید.

 

 

امیدوارم خداوند متعال یارتان باشد و خداوند را هرگز فراموش نکنید 


شهید عبدالحسین عرفانی


2.shohada57.ir.re-059.gif


:: موضوعات مرتبط: بصیرت و سیاست , ولایت مداری , مظلومیت و صبر , عشق و عرفان , وصیت شهدا , سیره شهدا , نام آوران , در مسیر شهدا , تصاویر شهدا , عکس دفاع مقدس ,
:: برچسب‌ها: وصیت شهدا , در مسیر شهدا , فرهنگ جبهه , درس های جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 116
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/12/16

دراین موقعیت زمانی و مكانی جنگ ما جنگ اسلام و كفر است و هر لحظه مسامحه و غفلت خیانت به پیامبر اكرم (ص) و امام زمان (عج) و پشت پا زدن به خون شهداست و ملت ما باید خود را آماده هرگونه فداكاری بكند.در چنین میدان وسیع و این هدف رفیع انسانی و الهی جان داد و فداكاری امری بسیار ساده و پیش پا افتاده است و خدا كند كه ما توفیق شهادت متعالی در راه اسلام را با خلوص نیت پیدا كنیم.

( شهیدحسن باقری )


:: موضوعات مرتبط: ایثار و فداکاری , بصیرت و سیاست , ولایت مداری , سخنان شهدا , سیره شهدا , سرداران , در مسیر شهدا , تصاویر شهدا ,
:: برچسب‌ها: فرهنگ جبهه , سخنان شهدا , شهید حسن باقری , سیره شهدا , سرداران شهید ,
:: بازدید از این مطلب : 118
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/11/04

در دلم غوغاست ، شورشی بر پاست
یاد یاران حزب روح الله ست
یادگار خاک ، استخوان و پلاک
بعدتان ماندیم ، با دلی غمناک
دل من شبهای جمعه وقتی که پر شور میشه
فاتحه میدم و دل من سراسر از نور میشه
وا ویلا وا ویلا آی شهدا، آی شهدا
وای خدایی ها ، کربلایی ها
یادگار شما ، شیمیایی ها


صحن دل شده تنگ ، در زمونه ی ننگ
می وزه امشب ، نسیم جبهه و جنگ
یاد کرببلای ایران دل من در طلاتمه
یاد درگیریا بخیر ، سر سربند فاطمه
وا ویلا وا ویلا آی شهدا، آی شهدا
میر حزب الله ، نسل ثارالله
جان فدای تو، من العسل اهلا

دل شد آینه ای، یار دیرینه ای
می تپه دل من ، به عشق خامنه ای
مدعی تو ببین منو ، اگه می خوای بشناسییم
اگه ولایت سیاسیه !!! آره من یک سیاسی ام


:: موضوعات مرتبط: بصیرت و سیاست , ولایت مداری , شجاعت و مقاومت , شعر و دلنوشته , سیره شهدا , در مسیر شهدا , جوانان نسل سوم , تصاویر شهدا , عکس دفاع مقدس ,
:: برچسب‌ها: یاد یاران , دلنوشته , فرهنگ جبهه , در مسیر شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 170
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : باز مانده
یکشنبه 1392/08/05

حجت الاسلام والمسلمین شهید محمد حسن شریف قنوتی

روحاني شهيد محمد حسن شريف قنوتي

 

اولين روحاني مجروح و اسير جبهه هاي حق عليه باطل، اولين روحاني شهيد جنگ ايران و عراق، اولين نماينده امام خميني(ره) كه در جنگ به شهادت رسيد، اولين فرمانده شهيد جنگ هاي چريكي و پارتيزاني، تشكيل دهنده گروه هاي مسلح به امر امام خميني(رحمه الله عليه) در سال 1342، اولين برگزاركننده تظاهرات در شهرستان بروجرد تا جايي كه به عنوان رهبر انقلاب بروجرد معرفي شد، اولين تشكيل دهنده ستاد پشتيباني از جبهه هاي جنگ و حمايت از جنگ زدگان در بروجرد، اولين ارسال كننده محموله هاي تداركاتي از بروجرد به مناطق جنگي به خصوص خرمشهر، اولين گروه اعزامي از بروجرد به خرمشهر جهت دفاع ازشهر، تشكيل اولين گروه مدافع به نام «لشكر الله اكبر» كه همراه برادران ارتشي و سپاهي به مدت 35روز در خرمشهر مقاومت كردند.

ولادت

تحصیلات

همکاری با شهید نواب صفوی

پیروزی انقلاب

دوران جنگ

شهادت

بازتاب شهادت


:: موضوعات مرتبط: درس های جبهه , معنویت و عبادت , اخلاق اسلامی در جبهه , ایثار و فداکاری , ولایت مداری , شجاعت و مقاومت , خاطرات و داستان ها , سیره شهدا , سرداران , شهدای روحانی , تصاویر شهدا ,
:: برچسب‌ها: سرداران , شهدای روحانی , زندگی نامه شهدا , شهید شریف قنوتی , فرهنگ جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 244
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/08/03

 

خاطره ای از شهید علی خوش نژاد

چند وقتی بود كه از مأموریت گردان حضرت معصومه (س) می گذشت و از عملیات خبری نشده بود، روزی «علی» پیش من آمد و گفت چون ایام تحصیلی است، اجازه بدهید بروم و به درس و بحثم برسم. چیزی نگفتم، دلم راضی نبود كه برگردد، آخر او از نیروهای خوب و مخلص گردان بود. این طور بگویم «علی» طلبه ای بود فاضل و متقی كه مهر و محبتش نه تنها بر دل من كه بر دل یكایك بچه های گردان نشسته بود. چون اصرار به رفتن داشت، گفتم خب حالا كه می خواهی بروی برو. پایان مأموریتش را گرفت و رفت. فكر می كنم متوجه شده بود من ناراحت هستم. چند روزی گذشت كه دیدم دوباره به جبهه برگشته. 
تعجب كردم، پرسیدم چطور شد كه برگشتی؟ گفت: هر چه فكرش را كردم، دیدم درس را می شود بعداً خواند ولی فرصت جبهه و عملیات را نمی شود پیدا كرد. تا این عملیات والفجر (8) از راه رسید و طلبه شهید «علی خوش نژاد» به باغ سبز شهادت راه یافت.

 به نقل از سردار اكبر نوری

 منبع: كتاب با یاران سپیده، نوشته محمدخامه یار، ص 38 


:: موضوعات مرتبط: بصیرت و سیاست , ولایت مداری , خاطرات و داستان ها , سیره شهدا , نام آوران , شهدای روحانی , در مسیر شهدا , عکس دفاع مقدس ,
:: برچسب‌ها: درس های جبهه , فرهنگ جبهه , خاطرات شهدا , شهدای روحانی ,
:: بازدید از این مطلب : 125
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/07/12


یكى از اصحاب امیرالمومنین (ع) در جنگ جمل به ایشان گفت: دوست داشتم برادرم این جا بود و میدید چگونه خداوند شما را بر دشمن پیروز نمود. او نیز خوشحال و به اجر و پاداش نایل میشد.

امام (ع) فرمود:
آیا قلب و فكر برادرت با ما بود؟

گفت : آرى !

امام (ع) فرمود: بنابراین او نیز در این جنگ همراه ما بوده است.
آنگاه افزود: نه تنها او بلكه آنها كه در صلب پدران و در رحم مادرانشان هستند، اگر در این نبرد با ما هم فكر و هم عقیده باشند، همگى با ما هستند كه به زودى پا به جهان گذاشته و ایمان و دین به وسیله آنان نیرو مى گیرد.
نهج البلاغه - خطبه 12

:: موضوعات مرتبط: ولایت مداری , آیات و روایات , در مسیر شهدا , جوانان نسل سوم , عکس های متفرقه ,
:: برچسب‌ها: آیات و روایات , فرهنگ جبهه , در مسیر شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 141
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/07/05

عمليات ثامن الائمه، شكست حصر آبادان

5مهر 1360



 

   

در دورترين منطقه جنوب غربي ايران، جزيره اي به نام آبادان قرار دارد كه از جنوب، آب هاي گرم خليج فارس و از شمال و مشرق رودخانه هاي كارون و بهمنشير و از غرب، اروندرود آن را در برگرفته اند. اروند رود – كه تنها رودخانه قابل كشتيراني در ايران است و تا پيش از جنگ تحميلي عراق عليه ايران، بنادر بزرگ و فعال خرمشهر و آبادان در مسير اين آبراه واقع بوده اند. آبادان را از عراق جدا مي كند. تاريخ شهر آبادان با تاريخ صنعت كشورمان و به ويژه پالايشگاه آن گره خورده است.

 

 

 

محاصره شهر آبادان

 

پس از تجاوز عراق در 31 شهريور 1359 و اشغال سريع بخش هايي از خاك ايران، خرمشهر مهم ترين شهر بندري ايران، پس از 40روز مقاومت دليرانه، با خيانت آشكار ليبرال ها و منافقين، به دست دشمن افتاد. پس از سقوط خرمشهر، رژيم عراق در صدد برآمد تا جزيره آبادان را هم اشغال كند و تلاش كرد تا از طريق شرق كارون و شمال بهمنشير وارد آبادان شود، زيرا عبور از اين قسمت آسان تر از عبور از رودخانه كارون در جنوب خرمشهر بود. با چنين وضعيتي آبادان در يك محاصره 330 درجه اي قرار مي گرفت و عبور از رودخانه بهمنشير مي توانست آن را با خطر جدي روبه رو كند. دشمن مي پنداشت اگر بتواند از اين رودخانه بگذرد، آبادان را براي هميشه از آن خود كرده است.

 

عراقي ها براي تصرف آبادان در 8آبان 1359، در منطقه ذوالفقاري روي رودخانه بهمنشير پل شناور نصب و با عبور دادن قسمتي از نيروهاي خود، وارد جزيره آبادان شدند و از آن جهت منطقه ذوالفقاري را انتخاب كرده بودند كه با استفاده از پوشش نخلستان ها بتوانند از ديد رزمندگان اسلام دور مانده و به راحتي وارد شهر گردند.

 

عمليات ثامن الائمه (ع) گر چه به عنوان يكي از چهار عمليات بزرگ و برجسته در چارچوب سلسله تلاش هايي كه براي آزاد سازي مناطق اشغالي انجام گرفت، به شمار مي رود ولي اين عمليات به منزله « نقطه عطف» و «حلقه واسط» براي انتقال استراتژي جنگ از وضعيت گذشته به وضعيت جديد بود. سردار محسن رضايي در اين باره مي گويد:

«عمليات ثامن الائمه(ع) نقطه عطف است و به عنوان مبداء آغاز استراتژي مرحله دوم جنگ است و يكي از نقاط اعتماد به نفس در استراتژي مرحله دوم، عمليات ثامن الائمه (ع) بود كه حلقه واسط و مبداء تحول بود.»

 

رزمندگان اسلام شبانه سلاح بر دوش، پياده و سواره به منطقه شتافتند و با جانبازي و فداكاري بسيار، چنان مقاومتي از خود نشان دادند كه دلاوري ها و شجاعت هاي آنان در اين منطقه به نام «حماسه ذوالفقاري» به عنوان برگ زريني در تاريخ دوران دفاع مقدس به ثبت رسيد. در اين نبرد 280نفر از نيروهاي بعثي به هلاكت رسيده و 130نفر به اسارت در آمدند و رزمندگان ايران توانستند از نفوذ نيروهاي دشمن به شهر آبادان جلوگيري به عمل آوردند.

 

نيروهاي عراقي بعداز اين شكست، سعي كردند از طرف فياضيه (بين ايستگاه 12 و خرمشهر) به سمت آبادان پيشروي كنند كه در اين منطقه نيز با مقاومت دلاورمردان اسلام مواجه و مجبور به عقب نشيني شدند. اين عمليات تا 18 آبان 1359، ادامه داشت و سرانجام نيروهاي بعثي از روستاي نخلستان عبادي نيز پاكسازي و تا 4 كيلومتري شمال رودخانه بهمنشير مجبور به عقب نشيني شدند.

 

بعداز اين حماسه، جهاد سازندگي موفق شد، جاده اي در ميان باتلاق هاي اطراف آبادان احداث كند. اين جاده نيروهاي دشمن را دور مي زد و به جاده آبادان – ماهشهر وصل مي شد. از طريق اين جاده كه به جاده وحدت معروف بود، تداركات نظامي نيروهاي ايراني آسان تر و سريع تر انجام مي گرفت.

 

عملیات ثامن الائمه

 

به دنبال صدور فرمان امام خميني (ره) در چهاردهم آبان 1359، مبني بر اين كه :

 

«حصر آبادان بايد شكسته شود»

 

نيروهاي مسلح تمام تلاش و امكانات خود را براي شكستن محاصره آبادان به خاطر اجراي فرمان امام خميني(ره) به كار بستند.

 

 


:: موضوعات مرتبط: ولایت مداری , شجاعت و مقاومت , مقالات و گفته ها , کارنامه عملیات ها , وقایع و حوادث , مناطق حماسه ساز , مقالات و تحلیلها , عکس دفاع مقدس ,
:: برچسب‌ها: مناسبت ها , عملیات ثامن الائمه , عملیات ها , مقالات ,
:: بازدید از این مطلب : 162
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : باز مانده
شنبه 1392/06/09

آری

خداوند پیروزی را نصیب كسانی می‌كند

كه فقط برای او و به انگیزه ی الهی جهاد كنند ...

:: موضوعات مرتبط: ولایت مداری , محبت و اخوت , شجاعت و مقاومت , شعر و دلنوشته , عکس دفاع مقدس ,
:: برچسب‌ها: یاد یاران , عکس جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 144
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/06/08

 

کارناوال نيويورک دربن بست

صهيونيسم مسيحي در روزهاي گذشته سرگرم اجراي نمايش پليدي در آمريکا بود،گويا آنها هر سال با خبر حضور احمدي نژاد درنيويورک کلافه مي شوند وچه بسا مشاعر خويش از سر مي نهند! كشيشي ابله سرگرم راه اندازي كارناوال سوزاندن قرآن است. گويا بوش كوچك از اينكه اجراي اين تئاتر را مدير يك كليسا بر عهده گرفته، شادمان است، اما عقلاي آمريكا خيلي زود، سركردگان كاخ سفيد را بر سرعقل مي آورند و آنها را از شور و حماسه نوپديدي در جهان اسلام انذار مي دهند كه اقدام هاي سفيهانه مقابل اسلام ممكن است تابوت هاي پر از اجساد يانکي ها را از حوزه هاي نفوذ ناتو به نيويورك سرازير كند و اينگونه بود كه خيلي زود همه، حتي دوستان و همکاران رامسفلد و بولتون گفتند، " جونز" مدير كليساي ورشكسته اي بيش نيست! وانگهي،صهيونيسم مسيحي به رغم سفاهت خويش، خوب فهميد "جونز" آنها بالاتر از سلمان رشدي كه نيست!سلمان رشدي اي كه تماميت غرب نتوانست او را از طعم وحشت اعدام هر روزه برهاند وضعي که ربع قرن، زندگي زجرآوري براي وي رقم زد. نه از اسکاتلند يارد کاري برآمد ونه از سيا، پس حالا جونز يك جوجه سلمان رشدي بيش نيست! خوب بود البته اگر جونز، طعم مرگ وانتظار تير غيب را از سلمان رشدي مي پرسيد، گفته اند ودرست گفتند که کار هر خرنيست خرمن کوفتن، گاو نر مي خواهد و مرد کهن! ومگرآقاي جونز با اين لباس هاي اتو کشيده اش وبا آن سبيل هاي مسخره خواهد توانست دردامنه آتشفشان سکني گزيند! آقاي جونز!سلمان رشدي در يكي از آخرين كتاب هاي خود، به فلاكت و ذلت 10 ساله نخست پس از انتشار كتاب «آيات شيطاني »، اشاره اي شنيدني دارد. وي در كتاب خود با اشاره به مجروحيت مترجم ايتاليايي توسط مسلمانان غيور ايتاليايي تا سر حد مرگ و به هلاكت رسيدن مترجم ژاپني آيات شيطاني بر اثر عمليات جهادي مسلمانان ژاپني، از روز اقدام انقلابي عليه ناشر نروژي كتابش به اين شكل ياد مي كند: « روزي كه ناشر نروژي مورد اصابت گلوله قرار گرفت.

يكي از بدترين روزهاي عمر من است.» او در آن ايام تنها طي 20 روز، 13 بار محل خواب خود را تغيير داد. چنان فضاي جهنمي اي بر زندگي او حاكم گرديد كه همسرش از وي جدا شد و در مطبوعات وي را «فردي بزدل » ناميدند.

مسافرت با هواپيماي جنگي!

دو سال پس از صدور حكم اعدام بود آقاي جونز! كه سلمان رشدي توانست با هزارترفند امنيتي جرأت سفر به خارج انگلستان را پيدا کند آن هم با يك هواپيماي جنگي! در سال 1991 ميلادي براي سخنراني به دانشگاه كلمبيا در آمريكا برود و برگردد. محافظت از او پس از صدور فتواي حضرت امام بر عهده «اسكاتلند يارد» (پليس انگليس) قرار گرفت. چند سال قبل تر هزينه هاي محافظت از او در سال، بين يك تا 10 ميليون پوند تخمين زده شد.

در حدي كه يكبار شاهزاده چارلز (وليعهد انگلستان) اعلام كرد: « سلمان رشدي سرباري پرخرج براي ماليات دهندگان انگليسي است.» ماجرا به اينجا هم ختم نشد، شركت هواپيمايي  «بريتيش ايرويز» حضور رشدي را در هواپيماهاي خود تا سال 1998 ممنوع اعلام كرده و شركت هواپيمايي «ايركانادا» چند سال پيش سفر رشدي را با پروازهاي خود غيرممكن اعلام كرد.

در سال هاي اخير، اما سلمان رشدي در آمريكا زندگي مي كند و توسط دولت آمريكا محافظت  مي شود. جونز پيشکش!آقاي بوش وآقاي اوباما! همان سلمان رشدي را بچسبيد تا بعد! امپراطوري رسانه اي غرب اما بارها اعلام كرد كه حكم اعدام اين نويسنده از طرف ايران پس گرفته شده است بلکه قدري ازکابوس هاي خود بکاهد. اين ترفند اما هربار با بانگ انقلابي رهبر انقلاب اسلامي حضرت امام خامنه اي مواجه شدند.


:: موضوعات مرتبط: معنویت و عبادت , بصیرت و سیاست , ولایت مداری , خاطرات و داستان ها , وقایع و حوادث , مقالات و تحلیلها , سیره شهدا , خانواده ایثارگران , شهدای جهان اسلام , تصاویر شهدا , نام آوران ,
:: برچسب‌ها: شهدا , شهدای مقاومت اسلامی , شهدای جهان اسلام ,
:: بازدید از این مطلب : 190
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : باز مانده
یکشنبه 1392/05/20

 

روایتی از مرد ریش حنایی گردان تخریب

شهید دین شعاری

حسین، آلبومی از عکس‌های برادر شهیدش را در قفسه مغازه نگهداری می‌کند، دست چپش را به پشت سر دراز می‌کند و می‌گوید: هر عکس محسن یک خاطره و یک لبخند است.


 حسین دین شعاری؛ برادر شهید محسن دین شعاری فرمانده گردان تخریب لشکر 27 محمد رسول الله(ص)، در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری فارس روایتی از جانبازی برادر فرمانده و شهید خود را بازگو کرد.

* عزیز کرده خانواده

تازه از تبریز به تهران آمده بودیم که برادر بزرگم، حاج اصغر آقا من و برادرهایم را به کارخانه بافندگی برد. خانواده ما 13 نفره بود و 8 برادر و 3 خواهر بودیم که دوستانه و صمیمی در کنار هم درس می‌خواندیم و هم کار می‌کردیم. پدرم مداح بود و من به ذوق راه پدر و شوق اهل بیت مداحی می‌کردم. محسن فرزند آخر خانواده و عزیز کرده اهل خانه بود اما از بُعد معنوی از همه ما بزرگ‌تر بود.


* سرباز امام

شهید محسن دین شعاری جزء اولین سربازانی بود که به فرمان امام خمینی(ره) به پادگان‌ها برگشتند و خودشان را معرفی کردند. او همواره فریضه مقدس امر به معروف و نهی از منکر را انجام می‌داد و برای سربازان پادگان به خصوص آن‌هایی که در انجام فرائض تعلل می‌کردند برنامه شناخت ایدئولوژی گذاشته بود.

حدود 5/1 سال در سال‌های 57 و 1358 خدمت مقدس سربازی را انجام داد و پس از آن در سال 1360 به خیل سبزپوشان سپاه پاسداران پیوست. با شروع جنگ تحمیلی عاشقانه به جبهه‌های نبرد شتافت و به عنوان مسئول گردان تخریب لشگر 27 محمد رسول‌الله (ص) مشغول به خدمت شد و در سال 1363 به سفر حج رفت. در عملیات‌های طریق‌القدس و کربلای 1 یادآور دلاوری‌ها و رشادت‌های خالصانه او در راه دفاع از میهن است.

 

*از نوجوانی کربلایی بود

برادر شهید با بیان اینکه محسن متولد خونگاه تهران است می‌گوید: محسن پنجم مرداد ماه 1338 متولد شد و پس از انقلاب و در اوایل جنگ فرمانده گردان تخریب لشکر 27 محمد رسول الله (ص) شد و زمانی که قرار بود برای بار دوم به سفر حج مشرف شود و به خاطر مسئولیت‌هایی که در جبهه داشت از تشرف به حج منصرف شد اما در همان سال در روز پانزدهم مردادماه سال 1366 درست مصادف با روز عید قربان به مسلخ عشق رفت و اسماعیل‌وار جان خویش را در حین خنثی‌سازی مین ضد تانک در قربانگاه ارتفاعات دوپازای سردشت فدای معبود ساخت و نام خویش را برای همیشه در قلب تاریخ زنده نگه داشت.

محسن از نوجوانی به اهل بیت (ع) علاقه زیادی داشت، 14 ساله بود که هیئت شهدای کربلا را ایجاد کرد و با سن کمش مسئولیت اجرایی آن را به عهده گرفت. سال 57 با اوج گیری مبارزات و افزایش چشمگیر شهدا از شهریور ماه به پزشکی قانونی رفت. حدود شش ماه در جابه‌جایی کسانی که در درگیری‌های خیابانی به شهادت رسیده بودند، کمک می‌کرد.


*او کلنگ خورده!

حسین، آلبومی از عکس‌های برادر شهیدش در قفسه مغازه نگهداری می‌کند، دست چپش را به پشت سر دراز می‌کند و می‌گوید: هر عکس محسن یک خاطره و یک لبخند است.

آلبوم را ورق می‌زند، عکس‌ها همراه یک یادداشت چیده شده‌اند و صاحب عکس با لبخندی در گوشه لب سخنی فراتر از توضیحات آلبوم برای گفتن دارد، به عکسی می‌رسد که امام خامنه‌ای در جمع رزمندگان لشکر 27 رسول ا... به یادگار گرفته‌اند، با اشاره دست عکس یکی از رزمنده‌ها را که محاسنی بلند و همان لبخند آشنای تصاویر قبلی را داشت نشان می‌دهد و با ذوقی در صدا و شکفتن لبخندی روی لب، اشک در چشمانش حلقه می‌زند و می‌گوید: او جانباز نیست، کلنگ خورده! محسن در جبهه خیلی مجروح می‌شد، یک بار همان طور که خم شده بود تا از تیررس ترکش‌ها در امان باشد، از کمر به پایین مورد اصابت قرار گرفته بود. به مجروحیت‌های عجیب و غریب محسن عادت کرده بودیم اما آن رو عصر پنجشنبه که با عصا به خانه آمده بود، در پاسخ چه شده است اهالی خانه گفت: «این دفعه ترکش کلنگی خورده‌ام!» همه خندیدند و گفتند: ترکش کلنگی دیگر چیست؟ تیر خوردی؟ ترکش خوردی؟ گفت: چطوری بگویم؟ می‌گویم ترکش کلنگی خوردم! گفتیم: همه رقم شنیده بودیم؛ تیر کالیبر 50، کالیبر 45، ترکش خمپاره 60، 80 اما ترکش کلنگی نشنیده بودیم.

 

*عکس یادگاری با رییس جمهور

آن روز این عکس را درآورد و تعریف کرد: «در عملیات والفجر 8 آقای خامنه‌ای به قرارگاه ما آمدند. بعد از عملیات اعلام کردند فرماندهان جمع شوند، با ریاست جمهوری دیدار داریم، ایشان می‌خواهند از بچه‌ها تقدیر و تشکر کنند. شب جمعه ماه رمضان، کادر لشکر، افطار مهمان رئیس جمهور بود و با ایشان صحبت‌های دوستانه و خودمانی داشتیم. نماز جماعت را که خواندیم و در کنار ایشان افطار کردیم. آقای خامنه‌ای گفتند: آماده شوید با هم عکس یادگاری بگیریم. بچه‌ها جمع شدند. ایشان گفتند: اول جانبازها بیایند. با بچه‌های جانباز کنار آقا رفتیم، یکی از دوستانم بلافاصله گفت: آقا، این برادر جانباز نیست، کلنگ خورده میگه جانبازم! آقا گفتند: کلنگ برای خدا خورده؟ گفت: بله، شب بود، رفته بود کانال بکند. ایشان گفتند: پس جانباز است، بیا کنار من!» و محسن کنار آقا ایستاد و عکس ماندگار گرفت. از آن جراحت به بعد زانوی او دیگر 90 درجه خم نمی‌شد.


*پل صدام

وی واقعه مجروحیت برادر این‌گونه شروع می‌کند: در عملیات والفجر 8 نیروهای لشکر 27 روی جاده‌ای تا 200 متری پلی معروف به «پل صدام» پیشروی کردند که آب زیر آن پل از خور عبدالله می‌آمد و به سمت کارخانه نمک می‌رفت. بعد منطقه را به تیپ امام حسن (ع) خوزستان واگذار کردند. عراقی‌ها خیلی مقاومت می‌کردند که پل را از دست ندهند، چون برای پدافند جای خوبی بود. آن‌ها شب پاتک زدند که تا فردا ظهر آن شب ادامه داشت. دشمن خط را شکست و در حال پیشروی بود، سمت چپ و راست نیروهای باتلاق بود و نمی‌توانستند کاری کنند، سنگر و جان پناهی به رای تردد در محل نداشتند. محمد کوثری، فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله(ص) به محسن گفته بود: «2 کیلومتر عقب تر روی همان جاده کانال بزنید. مین‌های ضد تانک با قدرت انفجار بالا کار گذاشته‌ایم.»

 
*آسفالت جاده؛ 50 متر روی هوا!

این برادر شهید روایت می‌کند: هم‌رزم‌های محسن گفتند نیروهای تیپ عقب نشینی کرده بودند اما این باعث نشد که روحیه گردان تخریب ضعیف شد، دشمن هم در حال پیشروی بود اما محسن سریع مین‌ها را به هم وصل می‌کرد، انفجار عظیمی رخ داد که آسفالت جاده در حدود یک مترمربع به عمق یک متر و نیم گود شد و تکه‌های آسفالت حدود 50 متر به هوا رفت. کار محسن و گردان تخریب همراه با ابتکار و خلاقیت بود اما جواب نداد. رژیم بعث هم به سمت گردان پیش می‌آمد، باید کانال حفر می‌شد تا لشکر از داخل آن حرکت کنند چرا که عبور از روی جاده تلفات زیادی داشت.

 
*یک کامیون لوله پولیکا بخر

وی به نقل از کوثری بیان کرد: «شهید دین شعاری به من گفت: برو اهواز، یک کامیون» لوله پولیکا بخر تهیه کردم و برگشتم، 12 لوله شش متری را از پودر آذر پر کردیم؛ پودر آذر مواد منفجره‌ای شبیه به گندم است. همراه فرمانده و چند نفر از گردان تخریب وسایل را به خط بردیم، لوله‌ها را به هم وصل کردیم و روی زمین قرار دادیم. فتیله 50 سانتی متر بود و توانستیم 100 متر از محل انهدام دور شویم، در محل انفجار آزمایشی زمین حدود نیم متری گودبرداری شد، پیش بینی می‌کردیم که با دو یا سه انفجار به اندازه کافی کانال گود شود، نوع خاک و بستر زمین متفاوت بود و باعث شد که در منطقه مورد نظر بیش از 10 سانتی متر تخریب ایجاد نشود.


*با کلنگ بکنید

دین شعاری ادامه می‌دهد: نوری که از این انفجار به وجود آمد منظره را روشن کرد و عراق 4 ساعت بر سر رزمندگان گلوله‌های توپ، تانک و خمپاره بارید. پناهگاهی هم نبود، کوثری به بچه‌های گردان تخریب گفت: باید کاری کنیم، بروید با کلنگ بکنید، بالاخره باید کاری کنیم، اگر هم بخواهید خودم بروم...؟ با این حرف رفتند و شروع به کندن با کلنگ کردند.

لشکر 27 محمد رسول الله(ص) بیشتر تهرانی و دانشجو یا دانش آموز بودند و در بین آن‌ها کمتر می‌شد کشاورز یا حتی کارگر دید، دست‌هایشان بر اثر کلنگ زدن اول می‌زد.

 
*کلنگ نشکست!

وی تعریف می‌کند: ناگهان کلنگی در بین سوسوی ستارگان بالا رفت و بر زانوی حاجی فرود آمد. هم زمان با صدای فریاد آخ! حاج محسن، صداها در هم پیچید که وای! فرمانده گردان را زدی! بلایی به سرت می‌آورند که کارت به کرم الکاتبین می‌افتد! حاجی وقتی ترس رزمنده را دید، بدون آه و ناله، چفیه‌اش را از گردن باز کرد و بر زانویش بست و شب در بیمارستان صحرایی اروندکنار پانسمان شد. وقتی صبح آمد، فردی که کلنگ زده بود، با دیدن حاجی زیر گریه زد و محسن او را در آغوش گرفت و بر سرش دسی کشید، او را بوسید وبا لبخند گفت: «بابا! چیزی نشده، کلنگ از آسمان افتاد و نشکست!»

*تیر و رکش می‌خوریم، کانال نمی‌کنیم!

به گفته برادر شهید، چون حاجی روحیه و تکیه گاه گردان محسوب می‌شد، عقب نرفت و پای لنگ کلنگ خورده در خط ماند. محسن لنگان اما بی عصا راه می‌رفت و بچه‌ها می‌گفتند: «حاضریم تیر و ترکش بخوریم اما کانال نکنیم! دین شعاری یک کلنگ به پایش زده تا مجروح شود و بگوید شرعاً نمی‌تواند کاری کند.» حاج محمد تعریف می‌کرد وقتی کانال به نتیجه نرسید به محسن گفتم: حالا که این اتفاق افتاد باید تا آخر عملیات در منطقه بمانی. تصور دوکوهه رفتن را از ذهنت پاک کن چون من نمی فرستمت. او هم با لبخند همیشگی‌اش پاسخ داد: من که هستم اما یادت باشد که من وظیفه‌ام را انجام داده‌ام، حالا هرچه می‌خواهی، بگو.


*کانال به دست پدر شهدا به سرانجام رسید

وی اظهار می‌کند: برادرم دیگر نمی‌دانست چه کار کند، کوثری مسئولیت منطقه را به او داده بود و گفته بود بالاخره باید خودت قضیه راحل کنی و تا پایان کار جلو بروی. محسن هم پاسخ داده بود: «بابا چی کار کنم نمی شه» تا اینکه «هادی عبادیان» مسئول لجستیک به یاد پدر شهید معصومی و دو پدر از شهدای دیگر لشکر که مقنی بودند افتاد و یک نفر را به همدان فرستاد و این سه پدر شهید باجان و دل قبول کردند و 18 نفر دیگر هم همراه خود کرده بودند.
 

*تونل را عمیق حفر کردند

دین شعاری در ادامه می‌گوید: به گفته فرمانده لشکر، شب اول هماهنگ شد تا مقنی‌ها جلو بروند. از آن‌ها خواستیم تا کانال را 50 تا 70 متر عقب تر از پیشانی دفاعی خودمان بزنند تا حالت پوششی هم داشته باشد. به خوبی می‌دانستند که در خط، آتش بر سرشان می‌ریزد، اما احداث تونل را آغاز کردند، طبق اصول کاری خودشان تونل را عمیق حفر کردند طوری که صبح داخل تونل ایستادیم محور روبه رو دیده نمی‌شد. به آن‌ها گفتم ارتفاع نباید از یک متر و 10 سانتی‌متر بیشتر باشد. این‌گونه کانال زده شد و شهید دین شعاری همراه گردان تخریب جلوی آن را مین گذاری کردند تا مانع هجوم عراقی‌ها بشود.

*شهادت، هنرمندان خدا

وی از آخرین روزهای حیات دنیوی فرمانده تخریب می‌گوید: چند هفته قبل از شهادت حاج محسن، با برادرم به مزار پاک پدر و مادرمان رفته بود، محسن حال و هوای دیگری داشت از او خواست که با هم بر سر مزار شهدا نیز بروند، وقتی وارد قطعه شهدا شدند. برادرم تعریف می‌کند: حاجی انگار دنبال چیزی می‌گشت علت سرگردانی‌اش را پرسیدم گفت می‌خواهم مزار شهید نوری در قطعه 29 را پیدا کنم پس از کمی جستجو مزار شهید علیرضا نوری را پیدا کردیم در کنار مزار او یک قبر خالی بود حاج محسن با دیدن آن آرام نشست، دستش را بر روی مزار خالی گذاشت و گفت مرا اینجا دفن کنید، با تعجب پرسیدم، اشتباه نمی‌کنی اما محسن آرام گفت اینجا قبر من است، بعد از شهادت حاجی با اینکه ما در دفن او سهمی نداشتیم اما نمی‌دانم برنامه‌ها چطور ردیف شده بود که بچه‌های تخریب هماهنگ کردند و محسن را در همان جایی که پیش‌بینی کرده بود به خاک سپردند، محسن خانه آخرت خود را پیدا کرده بود.

*سامیه امینی

منبع:شهدای کازرون به نقل از فارس


:: موضوعات مرتبط: معنویت و عبادت , ایثار و فداکاری , ولایت مداری , سرگرمی ها ، طنزها و شوخی ها , عجائب و امدادهای غیبی , عشق و عرفان , خاطرات و داستان ها , سیره شهدا , خانواده ایثارگران , تصاویر شهدا , نام آوران ,
:: برچسب‌ها: خاطرات شهدا , فرهنگ جبهه , درس های جبهه , شهدای روحانی ,
:: بازدید از این مطلب : 221
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : باز مانده
دوشنبه 1392/05/14
sigd3D_535.jpg

اگــر در امتــحــان جغــرافــی پــرسیــدنــد ؛ کــوفــه کجــاســت ؟

بگــو ؛ کــوفــه جــا نیــســت ؛ کــوفــه زمــان اســت . . .

کــوفــــه سیــاهــچــــال تــاریــخ اســت کــه دنــیــــا پــرستــــان آلــوده بــه روزمــره­ گــی در آن خــواهنــــد پــوسیــــد . . .

و بنــویــس ؛ مــا اهــل کــوفــــه نیــســتیــــم ؛ عــلــــی تـنــــهـا بـمــــانــد .

:: موضوعات مرتبط: ولایت مداری , سخنان دیگران , شعر و دلنوشته , در مسیر شهدا , عکس های متفرقه ,
:: برچسب‌ها: بصیرت , ولایت , درس های جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 162
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/04/28

http://bayanbox.ir/id/699472886313859050?preview

 

شهید شیرودی دو روز قبل از شهادت در مصاحبه با خبرنگاران رسانه های خبری، کمک گیری از امدادهای غیبی را علت توانایی وارد ساختن کوبنده ترین ضربات به قوای دشمن عنوان کرد و از آنان خواست برای درک بیشتر امدادهای غیبی به جبهه های نبرد حق علیه باطل بیایند؛ تا چهره نورانی رزمندگان اسلام را از نزدیک ببینند.

 

هنگامی که مصاحبه کنندگان از وی تقاضا کردند که محدوده جغرافیایی پروازهای آینده اش را ترسیم کند، به آنان گفت:" بهتر است نقشه های دنیا را نگاه کنند؛ زیرا اگر امام خمینی فرمان دهد در هر نقطه جهان که مرکز کفر است می جنگم".
این شهید بزرگوار با این جمله عمیق و کوبنده ، اطاعت محض خود را از مقام ولایت به گوش جهانیان رساند.


:: موضوعات مرتبط: معنویت و عبادت , بصیرت و سیاست , ولایت مداری , شجاعت و مقاومت , عجائب و امدادهای غیبی , خاطرات و داستان ها , سخنان شهدا , سیره شهدا , تصاویر شهدا , نام آوران ,
:: برچسب‌ها: شهدا , فرهنگ جبهه , شهید شیرودی , سیره شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 132
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : باز مانده
سه شنبه 1392/04/25


امام خامنه ای : رژیم صهیونیستی در قواره و اندازه‌ای نیست که در صف دشمنان ملت ایران به چشم بیاید .
گاهی سردمداران رژیم صهیونیستی ما را تهدید هم میکنند !
تهدید به حمله‌ی نظامی میکنند !
اما به نظرم خودشان هم میدانند و اگر نمیدانند بدانند که اگر غلطی از آنها سر بزند جمهوری اسلامی «تل‌آویو» و «حیفا» را با خاک یکسان خواهد کرد ...

:: موضوعات مرتبط: بصیرت و سیاست , ولایت مداری , سخنان ابرار , عکس های متفرقه , مطالب متفرقه ,
:: برچسب‌ها: رهنمودها , جهاد ,
:: بازدید از این مطلب : 128
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : باز مانده
یکشنبه 1392/04/16


این عكس مربوط می‌شود به حضور حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در منطقه‌ی عمومی حلبچه در روزهای پایانی اسفندماه سال ۱۳۶۶. یكی از همراهان رهبر انقلاب درباره این عكس می‌گوید: منطقه‌ی حلبچه و ارتفاعات شندروین و بالامبو هم به‌شدت زیر آتش توپخانه و هواپیماهای دشمن قرار داشت. كل منطقه را با بمب‌های معمولی و شیمیایی هدف قرار می‌دادند.

:: موضوعات مرتبط: ولایت مداری , شجاعت و مقاومت , خاطرات و داستان ها , وقایع و حوادث , مناطق حماسه ساز , عکس دفاع مقدس , سرداران ,
:: برچسب‌ها: عکس جبهه , فرهنگ جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 120
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/04/14


ardvanelahi.jpg


افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و نصرناعلی القوم الکافرین

حال که می خواهم قطره  گوارائی از شربت شهادت را بنوشم واین حیات را وداع گویم و نزد بهترین معشوق خود روانه گردم بخاطر اینکه به مسئولیتی که در مقابل خدا دارم عمل کنم لازم می دانم چند جمله ای در مورد گذشته خود و نیز وصیتی که بعد از شهادتم دارم صحبت کنم


بعد از پیروزی ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به علت ضعف ایمانی و کمی آگاهی به ناچار کمونیستی مرا مجذوب خود ساخت و از آن روز به بعد زندگی من به فساد کشیده شد روز تا شب ذهن ما را مشغول حرفهای بیهوده و کتابهای فاسد می کردند و از آن گذشته مسئولیتهایی هم به ما میدادند تا بدین وسیله برگشت ما را تا حدی مشکل سازند ولی به نیروی پروردگار من و چند تن از برادران دیگر همراه با مطالعه بعضی کتب اسلامی و نیز  تفکردر مورد وجود خالق جهان به حقیقت یگانگی و نیروی لایزال  پروردگار جهانیان پی بردیم و از آن پس زندگی من از فساد خارج گردید


من به عنوان برادر کوچک شما و مسئولیتی که دارم به شما هشدار می دهم که مبادا فریب حرفهای زبان چرب منافقان و از خدا بی خبران شوید آنها را سرکوب کنید و اگر جذب آنها شدید عذابی سخت در انتظار شماست


اول اینکه همیشه بیاد خدا باشید که: الا بذکرا…تطمئن القلوب و هیچگاه قلبتان از خدا دور نگردد از خانواده ام نیز می خواهم و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل ا… امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون به یاد داشته باشید که قران کریم می فرماید که شهیدان زنده اند و نزد خدا ی خود روزی می خورند و اگر من هم به نیل شهادت نایل آمده ام گمان مکنید که مردم بلکه اول شروع زندگی من است وشهادت بهترین وسیله برای رسیدن به لقاا… است


همیشه نمازهایتان را به وقت بپا دارید در نماز جمعه و نماز وحدت شرکت کنید که دشمن از همین نمازهای جمعه و جماعت ضربه وشکست خور ماست ولایت فقیه (امام خمینی) را تنها نگذارید همیشه به یاد او باشید و رهنمودها و … ایشان را گوش دهید و عمل کنید. وای بر کسی که خلاف این اصل عمل کند


مهمی که در مورد دانش آموزان لازم بود بگویم این است که جامعه اسلامی احتیاج به افراد با سواد دارد این جهت توصیه می شود که زیاد درس بخوانند و با عقل و علم خود موجب استقلال کشور بشوند و نگذارند که دانشگاهها در اینده پر از افراد کمونیست و از خدا بی خبر بشود ما از این ماجرا زیاد ضربه خوردیم


                             والسلام .  لا اله الا الله … مهدی الهی

:: موضوعات مرتبط: درس های جبهه , معنویت و عبادت , ولایت مداری , وصیت شهدا , سیره شهدا , جوانان نسل سوم , در مسیر شهدا , تصاویر شهدا , نام آوران ,
:: برچسب‌ها: فرهنگ جبهه , درس های جبهه , وصیت شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 167
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/04/14
وصیت نامه شهید محمد باسیوس جوان 16 ساله ای که در اردیبهشت 1366 به درجه رفیع شهادت نائل آمد‬

pelak-va-lale-www.4print.ir_.jpg

وقاتلوهم حتى لاتکون فتنه
 
بجنگید تا فتنه از روى زمین برداشته شود

با درود و سلام فراوان بر تنها منجى عالم بشریت حضرت حجت امام زمان (عج) و نایب بر حقش حضرت امام خمینى و آرزوى پیروزى رزمندگان اسلام در جبهه‌هاى حق علیه باطل هم اکنون وصیت نامه‌ام را آغاز میکنم :

وصیت من به ملت قهرمان ایران این است که این نعمت شایان الهى را تنها نگذارند و فرمان گوهربار آن حضرت را اطاعت کنند و جبهه‌ها را پر کنند که نیاز مبرم دارند و امیدوارم که به وصیت‌هاى شهدا عمل کنند و پیرو خط اسلام و خون شهیدان باشند.

از برادران فرهنگى میخواهم که سنگر تعلیم و تربیت را خالى نکنند و تعلیم و تربیت آنها مغایر با قوانین اسلامى نباشد و اگر مغایر باشد از فرمان خدا سرپیچى شده است و تسلى را براى مغایرت داشتن با قوانین خدا پرورش داده‌اید و این مسئله آموزش و پرورش است که در فرهنگ اسلام اثر بسیار زیادى دارد درس آموزش و پرورش که همان تعلیم و تربیت است همه زمینها را براى انسان سیر میکند‬ .

:: موضوعات مرتبط: درس های جبهه , بصیرت و سیاست , ولایت مداری , وصیت شهدا , در مسیر شهدا , عکس دفاع مقدس , نام آوران ,
:: برچسب‌ها: وصیت شهدا , درس های جبهه , فرهنگ جبهه , ولایت مداری ,
:: بازدید از این مطلب : 198
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/03/31

منبع : سایت شهید آوینی

زندگینامه شهید دكتر مصطفی چمران

چمران از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله های بلند كوههای جبل عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیهای بسیاری به یادگار گذاشته و همیشه در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته است .

به گزارش گروه دفاع مقدس خبرگزاری « مهر» : دكتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران ، خیابان پانزده خرداد متولد شد. وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیك پامنار، آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ سپس در دانشكده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشته الكترومكانیك فارغ التحصیل شد. چمران یك سال به تدریس در دانشكده فنی پرداخت. وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریكا اعزام شد و پس از تحقیقات علمی در جمع معروف ترین دانشمندان جهان در كالیفرنیا ومعتبرترین دانشگاه آمریكا - بركلی - با ممتاز ترین درجه علمی موفق به اخذ مدرك دكترای الكترونیك و فیزیك پلاسما گردید.

 فعالیتهای اجتماعی:
دكتر مصطفی چمران  از 15 سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت الله طالقانی، در مسجد هدایت، و در درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شركت می كرد و از اولین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت نفت شركت داشت . بعد از كودتای ننگین 28 مرداد و سقوط دولت دكتر مصدق در لوای یك گروه سیاسی  سخت ترین مبارزه ها و مسئولیتهای او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناك ترین مأموریتها را در سخت ترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید.

چمران در آمریكا، با همكاری بعضی از دوستانش، برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریكا را پایه ریزی كرد و از موسسین انجمن دانشجویان ایرانی در كالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در آمریكا به شمار می رفت كه به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می شود. او پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 و سركوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام خمینی (ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشت ساز می زند و  به همراهی بعضی از دوستان مؤمن و همفكر ، رهسپار مصر می شود و مدت دو سال در زمان عبد الناصر سخت ترین دوره های چریكی و پارتیزانی را می آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شده و فوراً مسئولیت تعلیم چریكی مبارزان ایرانی را بر عهده می گیرد .

وی به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملی گرایی ورای اسلام ، گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده نمود كه جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقه مسلمین می شود، به جمال عبد الناصر اعتراض كرد . ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت كه جریا ن ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است كه نمی توان به راحتی با آن مقابله كرد . چمران نیز با تأسف تأكید می كند كه ما هنوز نمی دانیم كه بیشتر این تحریكات از ناحیه دشمن برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. از آن پس به چمران و یارانش اجازه داده می شود تا در مصر نظرات خود را بیان كنند.

حضور در لبنان:
بعد از وفات عبد الناصر، ایجاد پایگاه چریكی مستقل برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا می كند ، از این رو دكتر چمران رهسپار لبنان می شود تا چنین پایگاهی را ایجاد كند.

او به كمك امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، حركت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را بر اساس اصول و مبانی اسلامی پی ریزی می نماید . این سازمان درمیان توطئه ها و دشمنی های چپ و راست، با تكیه بر ایمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده  كرده  ، در معركه های مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو می رود و در طوفانهای سهمناك سرنوشت، به استقبال شهادت می تازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبار ترین ستمگران روزگار، صهیونیزم اشغالگر و همدستان خونخوار آنها، راستگرایان فالانژ، به اهتزاز در می آورد.

چمران از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله های بلند كوههای جبل عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیهای بسیاری  به یادگار گذاشته وهمیشه  در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته  است . شرح این مبارزات افتخار آمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاك شهدای لبنان، بر كف خیابانهای داغ و بر دامنه كوههای مرزی اسرائیل برای ابد ثبت گردیده است.

چمران و انقلاب اسلامی ایران:


ادامه مطلب را در لینک ببینید


:: موضوعات مرتبط: معنویت و عبادت , ولایت مداری , خاطرات و داستان ها , سیره شهدا , تصاویر شهدا , سرداران ,
:: برچسب‌ها: زندگی نامه شهدا , درس های جبهه , شهید چمران ,
:: بازدید از این مطلب : 306
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : باز مانده
شنبه 1392/03/04

همت از فتح خرمشهر میگوید

حاج همت

به گزارش فرهنگ نیوز ، خرمشهر، شقایقی خونرنگ است که داغ جنگ بر سینه دارد؛ داغ شهادت؛ شهادت مردانی که از خانه تن را رهایی یافتند. در ایامی که خون حماسه‌آفرینان بر این شهر می‌خروشد، راز رهایی این شهر را از چنگال دژخیمان به روایت شهید «محمدابراهیم همت» قائم‌مقام فرماندهی تیپ ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) می‌خوانیم:

وقتی ارتش عراق خرمشهر را اشغال کرد، مستشاران روسی و آمریکایی به پیشنهاد صدّام، طرح بیست ساله دفاع از خونین‌شهر را طرح‌ریزی و اجرا کردند و در این طرح، میادین وسیع مین، احداث کانال‌ها و خندق‌هایی در دور شهر و تمام پیش‌بینی‌های بازدارنده برای ادامه اشغال خرمشهر انجام شده بود؛ به طوری که سه رده خاکریز (دژ اول، دژ دوم و خاکریز مارد از کارون تا جاده آسفالت اهواز ـ خرمشهر) و از جاده آسفالت تا شلمچه هم یک خاکریز ممتد شرقی غربی احداث کرد.

همین استحکامات سبب شده بود که دشمن حتی احتمال از دست رفتن خونین شهر را به مخیله‌اش راه ندهد؛ چرا که پشت او گرم بود به این استحکامات و نیروهایی که در شهر چیده بود. فقط در اطراف کانال دور خونین شهر، دشمن با هفده گردان پیاده - غیر از گردان‌های تانک‌اش - حفاظت می‌کرد. از اینرو، تصور سقوط شهر هم به مغز عراقی‌ها خطور نمی‌کرد.

برادران عزیز، بسیجیان باایمان! به خدمت شما عرض کنم که در آن وضعیت بحرانی، بعد از آن همه درگیری، دیگر مغزها خسته شده بود! یعنی برای مرحله سوم عملیات «الی بیت‌المقدس» هیچ کدام از فرماندهان نمی‌دانستند چه تصمیمی بگیرند. با آن شرایطی که پیش آمده بود، تردید داشتند که آیا داخل خونین شهر بشوند یا نشوند؟ از طرف دیگر، چون تلفات داده بودیم، کیفیت نیروهایمان به شدت افت کرده و همین امر باعث شده بود که همه ما دو دل شویم که آیا به داخل خونین شهر برویم یا نرویم؟ اگر برویم، آیا ضربه نخواهیم خورد؟

دیگر هیچ کس قدرت تصمیم‌گیری نداشت. تا این که قرار شد برادران عزیزمان محسن رضایی و صیّاد شیرازی به محضر حضرت امام شرفیاب بشوند. این دو برادر خدمت امام رسیدند و به ایشان عرض کردند که ورود به خرمشهر دارای چنین سختی است. ما هر چه پیش‌بینی می‌کنیم، می‌بینیم نیروی ما برای اجرای مرحله نهایی عملیات کافی نیست.

استحکامات دشمن فوق‌العاده زیاد است و ما نمی‌توانیم به او حمله کنیم؛ ولی باز در عین حال قادر به تصمیم‌گیری نهایی هم نیستیم. شما نظر بدهید که ما چه باید بکنیم؟ حمله بکنیم یا نکنیم؟ تمام این صحبت‌ها را که مطرح کردند، امام در جواب آنها فرمودند «تا توکل‌تان چقدر باشد!»

در این لحظه برادران ما -رضایی و صیاد شیرازی - دیگر ننشستند و سریع حرکت کردند به سمت جنوب؛ کل فرماندهان لشکرها و تیپ‌ها را احضار کردند و به آنها گفتند ما مسایل و مشکلات‌مان را با امام مطرح کردیم و ایشان در جواب ما فرمودند «تا توکّل‌تان چقدر باشد!» این موضوع در روحیه برادرها خیلی تأثیر گذاشت و باعث شد تا آنها با توکل به خدا، خودشان را برای اجرای مرحله سوم عملیات آماده کنند.


:: موضوعات مرتبط: ولایت مداری , شجاعت و مقاومت , خاطرات و داستان ها , کارنامه عملیات ها , وقایع و حوادث , مناطق حماسه ساز , تصاویر شهدا , سرداران ,
:: برچسب‌ها: خاطرات جبهه , فرهنگ جبهه , سرداران , عملیاتها ,
:: بازدید از این مطلب : 148
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/03/03

مادر چهار شهید


:: موضوعات مرتبط: ایثار و فداکاری , ولایت مداری , خاطرات و داستان ها , جملات حماسی , خانواده ایثارگران , تصاویر شهدا , بانوان ایثارگر ,
:: برچسب‌ها: خانواده شهدا , عکس شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 149
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/02/20


قسمتی از وصیت نامه شهیده مریم فرهانیان :

به ولایت فقیه ارج بنهیم و بدانیم كه الان امام خمینی بر ما ولایت دارد و

بدانیم تنها در این صورت در دنیا و آخرت موفق می شویم كه با همدیگر

صمیمی باشیم و با دشمن مقابله كنیم. چه دشمنانی كه در درون ما

هستند و چه دشمنان بیرونی.

:: موضوعات مرتبط: ایثار و فداکاری , ولایت مداری , وصیت شهدا , سیره شهدا , جوانان نسل سوم , در مسیر شهدا , تصاویر شهدا , بانوان ایثارگر ,
:: برچسب‌ها: زنان شهیده , وصیت شهدا , عکس شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 164
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/02/13
 
 

سید علی اقبالی دوگاهه هفتم مهرماه 1326 در محله دوگاهه پایین‌بازار رودبار در خانواده‌ مذهبی و متدین به دنیا آمد.

به گزارش همشهری آنلاین، وی پس از گذراندن دوران کودکی برای ادامه تحصیل به تهران رفت و در دبیرستان امیرکبیر به ادامه تحصیل پرداخت و توانست از این دبیرستان مدرک تحصیلی دیپلم را اخذ کند.

 

اقبالی دوگاهه در 13 آذرماه 1346 به استخدام نیروی هوایی درآمد و پس از طی آموزش‌های نظامی و موفقیت در آزمون‌های زبان انگلیسی، مهارت‌های فنی و تخصصی، انجام دوره‌های پرواز و پرواز مقدماتی با هواپیمای پاپ و اف-33 در دانشکده پرواز در 25 مرداد 1347 برای تکمیل دوره خلبانی و پرواز با هواپیماهای پیشرفته جت شکاری به همراه دو نفر از دانشجویان به پایگاه هوایی ویلیامز شهر فنیکس ایالت آریزونای آمریکا اعزام شد.

وی پس از بازگشت از این دوره آموزشی در چهارم بهمن 1348 به عنوان افسر خلبان شکاری تاکتیکی فعالیت خود را آغاز کرد.

اقبالی ‌دوگاهه در سال 1354 ازدواج کرد و ثمره این ازدواج یک پسر به نام «افشین» یکی از پزشکان حاذق کشور و از افتخارهای ایران اسلامی است.

اقبالی عاشق پرواز بود و با توجه به مسئولیت‌های مهمی که به عهده داشت هرگز از فعالیت‌های پروازی دور نشد و جرات و جسارت در پروازهای عملیاتی از وی استادی ماهر و برجسته ساخته بود.

وی به دلیل آگاهی‌های بالای علمی، مهارت فنی و تخصصی در پروازهای تاکتیکی و عملیاتی در کمترین زمان توانست به سطح لیدری ارتقا یابد.

 

او مسئولیت‌هایی در پایگاه‌های بوشهر، دزفول، تبریز و ستاد نیروی هوایی تهران داشت و سرپرست و صاحب پست‌های راهبردی معلم خلبانی، رئیس شعبه اطلاعات و عملیات فرماندهی گردان 23 شکاری و افسر ناظر اجرای طرح‌های عملیاتی معاونت طرح و برنامه نهاجا بود.

اقبالی دوگاهه با پیروزی انقلاب اسلامی مدت کوتاهی از نیروی هوایی دور شد اما با آغاز جنگ عراق علیه ایران داوطلبانه به نیروی هوایی بازگشت و با انجام پروازهای شناسایی و آموزشی فعالیت‌های خود را آغاز کرد.

وی یکی از جوان‌ترین استادان خلبان شکاری در عملیات 140 فروندی بود و در آغاز جنگ، لیدر دسته پروازی چهار فروندی به شمار می‌رفت.

اقبالی‌دوگاهه در یکم آبان‌ماه 1359 زمانی که لیدر یک دسته دو فروندی هواپیمای اف-5 را به عهده داشت، در یک ماموریت برون‌مرزی با هدف بمباران یکی از سایت‌های راداری موصل به همراه همرزم خلبانش از زمین برخاست و پس از رسیدن به منطقه و عدم مشاهده هدف بلافاصله هدف ثانویه را که پادگان العقره در حوالی پایگاه هوایی کرکوک عراق و ایران بود، تغییر مسیر داد و در ساعت تعیین شده روی هدف ظاهر شد و در پایان این عملیات موفقیت‌آمیز، رادار راهبردی دشمن پرنده آهنین شهید اقبالی را نشانه رفت و هواپیمای وی به شدت مورد اصابت موشک قرار گرفت.

 

پرنده زخمی که خلبان جوان آن را به زحمت به 30 کیلومتری شرق موصل نزدیک مرز ایران رسانده بود، سقوط کرد و اقبالی دوگاهه با چتر نجات هواپیما را ترک کرد و به اسارت دشمن بعثی درآمد.

خلبان جوان و دلیر ایران‌زمین پیشتر تلمبه‌خانه‌ها و نیروگاه‌های برق عراق را از کار انداخته بود و طرح‌های عملیاتی وی موجب شده بود تا صادرات 350 میلیون تنی نفت عراق به صفر برسد. به همین منظور صدام جنایتکار به خون این شهید تشنه بود و صدام لعین دستور داد پس از دستگیری اقبالی بدنش را دو نیمه کردند و نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی دیگر در موصل عراق مدفون شد.

 

شهید اقبالی دوگاهه توسط عناصر مزدور رژیم بعث عراق با بی‌رحمانه‌ترین وضعیت به شهادت رسید. این جنایت به حدی وحشیانه بود که رژیم بعثی در تلاشی بی‌شرمانه برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت هولناک، تا سال‌ها از اعلام سرنوشت آن شهید مظلوم خودداری می‌کرد و در مدت 22 سال هیچ‌گونه اطلاعی از سرنوشت وی موجود نبود تا اینکه در خرداد سال 1370 طبق گزارش‌های موجود عملیاتی و اطلاعاتی و نامه ارسالی کمیته بین‌المللی صلیب سرخ جهانی مبنی بر شهادت ایشان و اظهارات دیگر اسرای آزاد شده و خلبانان اسیر عراقی، شهادت خلبان علی اقبالی دوگاهه محرز شد. 

دشمن بعثی عراق بخشی از پیکر مطهر شهید اقبالی دوگاهه را در گورستان محافظیه نینوا و بخش دیگر را در قبرستان زبیر شهر موصل به خاک سپرده بود که با پیگیری کمیته جستجوی اسرا و مفقودین و کمیته بین‌المللی صلیب سرخ جهانی به همراه دیگر خلبانان شهید نیروی هوایی در پنجم مرداد سال 81 پس از 22 سال دوری از وطن در بین حزن و اندوه یاران و همرزمان به میهن اسلامی بازگشت و در بهشت زهرا (س) تهران کنار دیگر همرزمان شهیدش آرام گرفت.


سرلشکر خلبان شهید علی اقبالی دوگاهه جوان‌ترین استاد خلبان نیروی هوایی ارتش است که در سن 25 سالگی استاد خلبان جنگنده F-5 و در 27 سالگی با درجه سرگردی جزو افسران ارشد نیروی هوایی ارتش ایران شد.

وی با بیش از ۳ هزار ساعت پرواز عملیاتی و آموزش خلبانی به ده‌ها دانشجوی جوان خلبانی که تعدادی از آنها همچون شهیدان سرافراز سرلشکر خلبان عباس بابایی و سرلشکر خلبان مصطفی اردستانی به مقام والای شهادت نائل گردیده‌اند، و یا به رده‌های ارشد فرماندهی نیروی هوایی رسیده اند، کارنامه درخشان و پرافتخاری در طول عمر کوتاه و پربرکت خود به جای گذاشت.

سرلشکر خلبان شهید سید علی اقبالی دوگاههاین شهید بزرگوار فردی به تمام معنا صمیمی و مهربان بود. انسانی فروتن و خویشتندار، گشاده رو، متین، آراسته و با اخلاق نیکو و منش بسیار انسانی بود که در نگاه اول هر کس را شیفته خود می‌کرد.

دارای روحی بلند که علاقه خاصی به قرائت قرآن مجید داشت و هر چند وقت، کل قرآن را دوره می‌کرد. او خلبانی جوان با دانش و معلومات فوق‌العاده گسترده بود که به تمام موضوعات و قوانین پروازی اشراف کامل داشت.

 

با تکیه بر هوش و استعداد و حافظه بسیار قوی خود، با وجود تعدد منابع دانش پروازی و منابع تخصصی، به ویژه آیین نامه‌ها و دستورالعمل های نیروی هوایی، شهید اقبالی به طور خارق‌العاده‌ای به این منابع احاطه داشت به نحوی که در مناظره‌ها بعضا مشاهده می‌شدکه با قید عنوان آیین نامه، صفحه و پاراگراف را دقیقا ذکر می‌کند!

به علت توانایی‌های بالایی که در امور فنی و پروازی داشت، در خیلی از موارد مورد مشورت همکاران و فرماندهان قرار می‌گرفت و تحلیل‌های وی همواره صائب بود. لذا از احترام خاصی در نزد فرماندهان نیرو مخصوصا شهید فکوری فرمانده وقت نیروی هوایی برخوردار بود.

آن شهید بزرگوار به دلیل برخورداری از هوش وافر، آگاهی های بالای علمی و مهارت های فنی و تخصصی توانست در کمترین زمان ممکن به سطح لیدری ارتقا یافته و سرانجام به ستاد نیروی هوایی در تهران منتقل گردد.

 

طی خدمت در ستاد، وی طرح های استراتژیک و تاکتیکی ویژه ای را علیه تمامی نقاط حساس و حیاتی دشمن طراحی کرده بود. شهید اقبالی در حالی که یک نیروی ستادی بود و می توانست دیگر حتی یک ساعت هم در کابین جنگنده ننشیند، با شروع جنگ و حمله عراق به ۱۵ پایگاه نیروی هوایی، بلافاصله خودش را به پایگاه تبریز رساند که در آن هنگام، این پایگاه در طرح کلان نیروی هوایی، مسئول بخش هایی از خاک عراق نظیر کرکوک، موصل و اربیل بود.

 

به یاد رشادت‌ها و دلاوری‌های شهید بزرگوار امیر سرلشکر خلبان سید علی اقبالی دوگاهه، بهمن سال ۱۳۸۸ بنای یادبود وی شامل مجسمه و ماکت هواپیمای F-5 تایگر در شهرستان رودبار و در ساحل سفیدرود طی مراسم باشکوهی با حضور جمعی از مقامات لشکری و کشوری و مردم قدرشناس رودبار و مناطق اطراف رونمایی شد.

 


:: موضوعات مرتبط: ایثار و فداکاری , ولایت مداری , مظلومیت و صبر , شجاعت و مقاومت , خاطرات و داستان ها , سیره شهدا , تصاویر شهدا , عکس دفاع مقدس , سرداران ,
:: برچسب‌ها: زندگی نامه شهدا , سرداران , درس های جبهه , عکس جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 215
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تعداد صفحات : 2


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
نگاهم " یـــــاد یـــــــاران " کـرده اینک دلمـــ ســـر در گـریــــــبان کرده ا ینک غمـــ و فریــــاد من از این و آن نیست دلم " یـــاد شـــــهیدان " کـــرده اینک ===================== چه بسیار فرق است بین " یا حسین " گفتن و " با حسین " بودن ! همۀ کوفیان " یا حسین " گفتند اما اندکی از آنان " با حسین " ماندند ... و عاقبت بجای حسین ، سرش را بالا بردند...
منو اصلی
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه