|
السلام علیک یا صاحب الزمان |
|
اولین ساعات زیارتگاه شلمچه
السلام علیکم یا انصار ابی عبد الله الحسین و رحمة الله و برکاته
عاشقان عاشق بلایند. دُرَّ حیات در احتجاب صدف عشق است و آن
را جز در اقیانوس بلا نمی توان یافت؛ در ژرفای اقیانوس بلا . عاشقان غواصان این
بحرند و اگر مجنون نباشد چگونه به دریا زنند ؟
|
نویسنده : باز مانده
پنجشنبه 1395/05/14
|
از ویژگیهای ابراهیم این بود که معمولاً کسی از کارهایش مطلع نمیشد. بجزکسانی که همراهش بودند و خودشان کارهایش را مشاهده میکردند. اما خود ابراهیم جز در مواقع ضرورت از کارهایش حرفی نمیزد
عباس هادی می گوید: از ویژگیهای ابراهیم این بود که معمولاً کسی از کارهایش مطلع نمیشد. بجزکسانی که همراهش بودند و خودشان کارهایش را مشاهده میکردند. اما خود ابراهیم جز در مواقع ضرورت از کارهایش حرفی نمیزد و همیشه این نکته را اشاره میکرد که: « اگر کار برای رضای خداست، گفتن نداره » و یا « مشکل کارهای ما اینه که برای رضای همه کار میکنیم، به جز خدا » حضرت علی (ع) نیز می فرماید: « هر کس قلبش را ( و اعمالش را از غیر خدا ) پاک ساخت مورد نظر خدا قرار خواهد گرفت. » غرر الحکم ص ۵۳۸ عرفای بزرگ نیز در سرتاسر جملاتشان به این نکته اشاره میکنند که اگر کاری برای خدا بود ارزشمند میشود. و انسان باید هر کاری حتی مسائل شخصی خودش را برای رضای خدا انجام دهد. یا اینکه میفرمودند: « هر نَفَسی که انسان در دنیا برای غیر خدا کشیده باشد در آخرت به ضررش تمام میشود. » در دوران مجروحیت ابراهیم به یکی از زورخانههای تهران رفتیم و در گوشهای نشستیم. با وارد شدن هر پیشکسوت صدای زنگ مرشد به صدا در میآمد و کار ورزش چند لحظهای قطع میشد. تازه وارد هم دستی از دور برای ورزشکاران نشان میداد و با لبخندی بر لب درگوشهای مینشست، ما هم به کارهای ورزشکارها و مردم نگاه میکردیم. ابراهیم در حالی که با دقت به حرکات مردم نگاه میکرد برگشت و آرام گفت: ” این مردم که اینطوری از صدای زنگ خوشحال میشن رو ببین». بعد ادامه داد:” بعضی از این آدمها عاشق زنگ زورخونهاند. اینها اگر اینقدر که عاشق این زنگ بودند عاشق خدا میشدند دیگر روی زمین نبودند. تو آسمونها راه میرفتند» بعد گفت: دنیا هم همینه، تا آدم عاشق دنیاست و به این دنیا چسبیده حال و روزش همینه، اما اگه سرش رو به سمت آسمون بیاره و کارهاش رو برای رضای خدا انجام بده. مطمئن باش زندگیش عوض میشه و تازه معنی زندگی کردن رو میفهمه
:: موضوعات مرتبط:
درس های جبهه ,
معنویت و عبادت ,
اخلاق اسلامی در جبهه ,
عشق و عرفان ,
روایت ایثار ,
خاطرات و داستان ها ,
تاریخ دفاع مقدس ,
وقایع و حوادث ,
پیام شهید ,
سیره شهدا ,
حماسه سازان ,
نام آوران ,
شهدای گمنام ,
تداوم ایثار ,
:: برچسبها:
خاطرات شهدا ,
فرهنگ جبهه ,
درس های جبهه ,
سیره شهدا ,
نام آوران ,
شهید ابراهیم هادی ,
:: بازدید از این مطلب : 160
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 50
|
نویسنده : باز مانده
شنبه 1394/01/29
|
خاطره تفحص شهدای فکه سال 72 در محور فکه اقامت چند ماه های داشتیم. ارتفاعات 112 ماوای نیروهای یگان ما بود. بچه ها تمام روز مشغول زیرورو کردن خاک های منطقه بودند. شب ها که به مقرمان بر می گشتیم، از فرط خستگی و ناراحتی، با هم حرف نمی زدیم! مدتی بود که پیکر هیچ شهیدی را پیدا نکرده بودیم و این، همه رنج و غصه بچه ها بود. یکی از دوستان برای عقده گشایی، معمولا نوار مرثیه حضرت زهرا(علیها السلام) را توی خط می گذاشت، و ناخودآگاه اشک ها سرازیر می شد. من پیش خودم می گفتم: «یا زهرا! من به عشق مفقودین به اینجا آمده ام; اگر ما را قابل می دانی مددی کن که شهدا به ما نظر کنند، اگر هم نه، که برگردیم تهران...». روز بعد، بچه ها با دل شکسته مشغول کار شدند. آن روز ابر سیاهی آسمان منطقه را پوشانده بود و اصلا فکه آن روز خیلی غمناک بود. بچه ها بار دیگر به حضرت زهرا(علیها السلام)متوسل شده بودند. قطرات اشک در چشم آنان جمع شده بودند. هرکس زیر لب زمزمه ای با حضرت داشت. در همین حین، درست رو بروی پاسگاه بیست و هفت، یک «بند» انگشت نظرم را جلب کرد. با سرنیزه مشغول کندن زمین شدم و سپس با بیل وقتی خاک ها را کنار زدم یک تکه پیراهن از زیر خاک نمایان شد. مطمئن شدم که باید شهیدی در اینجا مدفون باشد. خاک ها را بیشتر کنار زدم، پیکر شهید کاملا نمایان شد. خاک ها که کاملا برداشته شد، متوجه شدم شهیدی دیگر نیز در کنار او افتاده به طوری که صورت هردویشان به طرف همدیگر بود. بچه ها آمدند و طبق معمول، با احتیاط خاک ها را برای پیدا کردن پلاک ها جستجو کردند. با پیدا شدن پلاک های آن دو ذوق و شوقمان دو چندان شد. در همین حال بچه ها متوجه قمقمه هایی شدند که در کنار دو پیکر قرار داشت، هنوز داخل یکی از قمقمه ها مقداری آب وجود داشت. همه بچه ها محض تبرک از آب قمقمه شهید سر کشیدند و با فرستادن صلوات، پیکرهای مطهر را از زمین بلند کردند. در کمال تعجب مشاهده کردیم که پشت پیراهن هر دو شهید نوشته شده: «می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم...»
:: موضوعات مرتبط:
توسل و مناجات ,
ایثار و فداکاری ,
عجائب و امدادهای غیبی ,
خاطرات و داستان ها ,
وقایع و حوادث ,
مناطق حماسه ساز ,
سیره شهدا ,
عطر تفحص ,
شهدای گمنام ,
عکس دفاع مقدس ,
:: برچسبها:
خاطرات شهدا ,
سیره شهدا ,
عجائب و امدادهای غیبی ,
تفحص ,
فکه ,
:: بازدید از این مطلب : 183
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 50
|
نویسنده : باز مانده
یکشنبه 1394/01/02
|
" دوکوهه " سین ندارد اما ! ساختمانهایش ، سحرگاهانی را به خاطر دارد که رزمندگان ، با نوای دلنیشن مناجات نورایی همدوش ِستارگان ، همپای فرشتگان و در کنار ِماه ، با خدا سخن میگفتند.. . . " فکه " سین ندارد اما ! سجده های بسیجیانی را به خاطر دارد که با سربندهای سبز و سرخ ، سرهایشان را به خدا سپردند و با ندای" اعرلله جمجمتک " به دیدار معشوق شتافتند .. . . " شرهانی " سین ندارد اما ! سنگرهایش زخم ِ تن ِ شقایق هایی را به خاطر دارد که در کربلای خمینی.ره. با رمز " یـــ زینب ــــــــا " هر آنچه داشتند تقدیم ِ حضرتِ ارباب نمودند.. . . " کانال کمیل " سین ندارد اما ! سکوی پرواز ِلب تشنگانی شد ، که مقتل شان یادآور کربلاست... . . "طلائیه" سین ندارد اما ! سه راه ِ شهادتش گواه ِ رشادت ِمردانی ست که سبکبال ،تا عرش ِ اعلا ، پرستو شدند.. . . " اروند " سین ندارد اما ! ساحل ِخونینش ، غواصانی را به خاطر دارد که در شبهای عملیات ، از سیم خادار ِ نفس ، گذشتند و دل ، به دریای بیکران ِ عشق و عرفان زدند.. . . " شلمچه " سین ندارد اما ! سرداران بی نام و نشانی را به خاطر دارد که همچون مادرشان زهرا.س. فدایی ولایت شدند و گمنام ماندند.. آری ! با آمدن ِ هر بهار ، شکوفه های دلم ، به عشق ِ یادتان میشکفد و مرغ ِ خیالم پَر میگیرد و بر بام احساس مینشیند.. هور ... هویزه .. کرخه .. چزابه .. عین خوش.. پاسگاه ِزید .. پادگان ِ حمید .. کوشک .. خرمشهر.. به ! چه بوی سیب میآید از این سرزمین.. . الهی ! حول حالَنا اِلی اَحسنِ الحال ، بحق ِ شهدا .. " آمین "
:: موضوعات مرتبط:
شعر و دلنوشته ,
مناطق حماسه ساز ,
سیره شهدا ,
عطر تفحص ,
شهدای گمنام ,
در مسیر شهدا ,
زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسبها:
فرهنگ جبهه ,
سیره شهدا ,
مناطق عملیاتی ,
یاد یاران ,
راهیان نور ,
:: بازدید از این مطلب : 128
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 50
|
نویسنده : باز مانده
جمعه 1393/12/15
|
بیابانهای فکه با آدم حرف میزند
در فکه نیازی به راوی و روایتگری نیست
بیابانهای فکه خودشان راوی هستند
رمل های فکه غربت بچه ها را روایت میکند
فریادهای یا زهرا و یا مهدی که غزیبانه به سکوت ابدی گراییدند...
باد که می وزد عطر بچه های کانال کمیل و کانال حنظله را با خود می آورد ...
با وزش باد در فکه صدای بچه ها در گوشم می پیچد
صدای مناجات ... صدای توسل ... صدای درد مجروحین ....
چه اسراری در دل دارد فکه ...
فکه مثل هیچ جا نیست! نه شلمچه، نه ماووت، نه سومار، نه مهران، نه طلائیه، نه... فکه فقط فکه است! با قتلگاه و کانال هایش، با تپه ماهور و دشت هایش. فکه قربانگه اسماعیلهاست به درگاه خدای مکه. فکه را سینهای است به وسعت میدان های مینِ گسترده بر خاک. فکه را دلی است به پهنای سیم های خاردار خفته در دشت. فکه را باغ هایی است به سر سبزی جنگل امقر. فکه ، روحی دارد به لطافت ابرهای گریان در شب والفجریک. فکه ، چشمانی دارد به بصیرت دیدهبان خفته در خون، بر ارتفاع صد و دوازده. فکه ، خفته بر زیر گام هایی است که رفتند و باز نیامدند...
:: موضوعات مرتبط:
شعر و دلنوشته ,
جملات حماسی ,
مناطق حماسه ساز ,
عطر تفحص ,
شهدای گمنام ,
زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسبها:
مناطق عملیاتی ,
راهیان نور ,
دلنوشته ,
:: بازدید از این مطلب : 139
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 45
|
نویسنده : باز مانده
جمعه 1393/12/15
|
آخرین روزهای سال 72بود.بچه های تفحص همه به دنبال پیکر های مطهر شهدا بودند.مدتی بودکه در منطقه خیبر(طلائیه)به عنوان خادم الشهدا انتخاب شدیم.با دل وجان به دنبال پاره های دل این ملت بودیم .قبل از وارد شدن به منطقه تابلویی نظرمان را جلب کرد: با وضووارد شوید این خاک آغشته به خون شهیدان است . این جمله کلی حرف داشت .همه ایستادیم نزدیک ظهربود بچه ها با آب کمی که همراهشان بود وضو گرفتند .
ناگهان صدای اذان آن هم به صورت دسته جمعی به گوشمان رسید ! به ساعت نگاه کردم وقت اذان نبود!همه این صدا را می شنیدند هر لحظه بر تعجب ما افزوده میشد .یعنی چه حکمتی در این اذان بی وقف ودسته جمعی وجود دارد!!نوای اذان بسیار زیبا ودلنشین بود این صدا ازمیان نیزارها می آمد با بچه ها به سوی نیزارها حرکت کردیم این منطقه قبلا محل عبور قایق ها بود هرچه جلوتر میرفتیم صدا زیباتر میشد اما هر چه گشتیم اثری از موذنین نبود محدوده صدا مشخص بود لذا به همان سمت رفتیم در میان نیزارها قایقی را دیدیم قایق را به سختی از لابه لای نی ها بیرون کشیدیم .آنچه می دیدیم بسیار عجیب وباورنکردنی بود .ما موذنین نا آشنا پیدا کردیم .درون قایق شکسته پراز پیکرهای شهدا بود آنها سال های سال در میان نیزارها وجود داشتند . پیکرمطهرسیزده شهیدداخل قایق بود.آنها را یکی یکی خارج کردیم عجیب تر اینکه همه آنها شهدا گمنام بودند .
راوی :شهید علیرضا غلامی مسئول تفحص لشگر امام حسین ع
:: موضوعات مرتبط:
معنویت و عبادت ,
توسل و مناجات ,
عجائب و امدادهای غیبی ,
خاطرات و داستان ها ,
وقایع و حوادث ,
مناطق حماسه ساز ,
سیره شهدا ,
عطر تفحص ,
شهدای گمنام ,
تصاویر شهدا ,
عکس دفاع مقدس ,
:: برچسبها:
عجایب و امدادهای غیبی ,
سیره شهدا ,
خاطرات شهدا ,
تفحص ,
:: بازدید از این مطلب : 126
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 35
|
نویسنده : باز مانده
پنجشنبه 1393/05/16
|
ابراهیم واقعا که بود کسی که بعد از شهادتش به نقاش عکس خود عنایت داشت کسی که نماز شبش ترک نمی شد کسی که تنهایی در دل شب های کردستان کمین می زد تا اسیر بگیرد کسی که چندین کیلومتر دوستش را از درون مرز عراق و از بین کوه های کوهستانی کردستان بر دوش گرفت و عقب آورد کسی که در مسابقه انتخابی تیم ملی کشتی به خاطر اینکه مادر حریفش را خوشحال کند به او باخت کسی که برای تقویت جسم خود دوستانش را در خیابان های تهران بردوش می گرفت و می دوید کسی که از هنگام ورزش ادعیه را از حفظ می خواند و اشک می ریخت کسی که وسط بازی والیبال اذان می گفت و نماز اول وقت می خواند و بعد بازی را ادامه می داد کسی که با یک اذان پیروزی لشکر اسلام را حتمی کرد کسی که اگر روزی توفیق یاری نیازمندی را پیدا نمی کرد چشمانش پر از اشک می شد کسی که در مراسم سوگواری حضرت زهرا از شدت غم بیهوش شد کسی که ...
کسی که در زمین رنگ خدایی گرفت ...
به راستی ابراهیم به خود رنگ خدایی زده بود رنگی که فقط خدا آن را می شناسد
سرّ ابراهیم با حضرت زهرا سلام الله علیها چه بود که هر دو بی نشان رفتند
بدن مطهر شهید ابراهیم هادی هنوز یافت نشده است و آخرین باری که ایشان را دیدند در کانال کمیل مشغول جنگ با دشمن و پرستاری از مجروحین بوده - مزار یادمان وی در بهشت زهرا تهران می باشد
در اینجا خاطره ای از شهید ابراهیم هادی می خوانید؛(به روایت دوستان ایشان)
یکبار حرف از نماز بود ابراهیم گفت:
"زمانی که پدرم از دنیا رفت خیلی ناراحت بودم.شب آن روز به حالت قهر نمازم را نخواندم و خوابیدم.
به محض اینکه خوابم برد پدرم را در عالم رویا دیدم!
درب خانه را باز کرد.مستقیم و با عصبانیت به سمت من آمد.روبروی من ایستاد.
برای لحظاتی به من خیره شد همان لحظه از خواب بیدار شدم
نگاه پدرم حرفهای زیادی داشت.
هنوز نماز قضا نشده وضو گرفتم و نمازم را خواندم"
:: موضوعات مرتبط:
معنویت و عبادت ,
توسل و مناجات ,
ایثار و فداکاری ,
عجائب و امدادهای غیبی ,
عشق و عرفان ,
خاطرات و داستان ها ,
وقایع و حوادث ,
سیره شهدا ,
نام آوران ,
عطر تفحص ,
شهدای گمنام ,
در مسیر شهدا ,
تصاویر شهدا ,
:: برچسبها:
یاد یاران ,
خاطرات شهدا ,
درس های جبهه ,
فرهنگ جبهه ,
سیره شهدا ,
شهدای گمنام ,
نام آوران ,
:: بازدید از این مطلب : 169
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 5
|
نویسنده : باز مانده
جمعه 1393/04/20
|
ما را بیابید! پلاک زخمی تان را بر گردن گمشدگان رمل های داغ گناه بیندازید؛ شاید پیدا شویم! شاید بوی خون به ناحق ریخته شما،
ما را به سوی حق بکشاند؛ شاید فکه، نامی شود که رازهای مگو را به ما بیاموزد. ما را صدا کنید؛ با گلوی زخمی و لبهای خشکیده تان! ما را به شلمچه بخوانید تا بیاموزیم عشق را، زندگی را و مرگ را.
:: موضوعات مرتبط:
شعر و دلنوشته ,
مناطق حماسه ساز ,
شهدای گمنام ,
در مسیر شهدا ,
زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسبها:
دلنوشته ,
یاد یاران ,
مناطق عملیاتی ,
:: بازدید از این مطلب : 157
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
|
نویسنده : باز مانده
سه شنبه 1393/04/10
|
کربلای پنج از علمیات های مهم و طولانی دوران دفاع مقدس بود.در این عملیات شیرازه ارتش عراق به لرزه درآمد.صدها تیپ و گردان آنها از بین رفت.سران استکبار هر آنچه که عراق برای جنگ با ایران احتیاج داشت در اختیار گذاشته بودند. از بمب های خوشه ای و شیمیایی گرفته تا پیشرفته ترین تانکها و هواپیماها.دولت های مرتجع عربی هم پول و نیروی انسانی در اختیار صدام گذاشته بودند. یکی از سخترین مراحل این عملیات تصرف و نگهداری منطقه ای بود به نام سه راه شهادت.هر نیمه شب خاکریز اطراف سه راه کامل می شد.صبح روز بعد تانک های عراق آنقدر شلیک می کردند تا خاکریز محو می شد. آنگاه هر جنبنده ای که به سمت سه راه می آمد در دید مستقیم دشمن بود.اطراف سه راه پر بود از خودروهای سوخته.برای همین ارسال تدارکات و مهمات با مشکل روبرو بود. در یکی از روزهای بارش خمپاره عراق بر روی منطقه سه راه شدت گرفت.بچه ها داخل سنگرها بودند اما حدود بیست نفر از بچه ها به شدت مجروح شدند.ساعتی بعد یک نفربر خود را به منطقه سه راه شهادت رساند.بعد از تخلیه بار مجروحین را سوار نفربر کردیم، راننده می گفت:دیگر جا ندارم ولی ما اصرار کردیم که این یکی را هم سوار کن! همه مجروحین را پشت نفربر جا دادیم.دیگر هیچ جایی در پشت نفربر نبود.در را بستیم و راننده حرکت کرد.خاکریزی وجود نداشت.راننده باید سریع از این منطقه عبور می کرد. از داخل سنگر به دور شدن نفربر نگاه می کردیم.یکدفعه رنگ از چهره همه ما پرید.گلوله تانک عراقی به کمر نفربر اصابت کرد. نفربر در شعله های آتش می سوخت.هیچ راه خروجی برای آن مجروحین وجود نداشت.چند نفر می خواستند به کمک آنها بروند اما بارش رگبار تیربارهای عراقی ها آنها را زمین گیر کرد. صدای ناله و مرگ را برای اولین بار در آنجا شنیدم.مجروحین داخل نفربر از عمق جان فریاد می زدند و می سوختند. اشک می ریختیم ناله می کردیم.هیچ کاری از دست ما ساخته نبود.سوختن بهترین دوستانمان را فقط از دور نگاه می کردیم.با خود می گفتیم:ای کاش همه مجروحین را سوار نمی کردیم ای کاش... بوی گوشت سوخته فضا را پر کرده بود.صدای گریه بچه ها قطع نمی شد. با تاریک شدن هوا سراغ نفربر رفتیم.در را باز کردیم آنچه می دیدیم باور نکردنی بود. لایه ای از خاکستر و استخوان های سوخته کف نفر بر را گرفته بود.هیچ عامل مشخصه ای از آن همه دلاور وجود نداشت. همه از بین رفته بودند هیچ چیز از آنها باقی نمانده بود. اسامی آنها به عنوان شهدای مفقودالجسد ثبت شد.شهدای که در راه اسلام از همه وجود خود گذاشتند. در وصیت نامه یکی از شهدا نوشته بود: آیا می دانید که این انقلاب و اسلام و این آزادی چگونه به دست ما رسیده است!؟
:: موضوعات مرتبط:
ایثار و فداکاری ,
مظلومیت و صبر ,
خاطرات و داستان ها ,
کارنامه عملیات ها ,
وقایع و حوادث ,
مناطق حماسه ساز ,
مقالات و تحلیلها ,
سیره شهدا ,
شهدای گمنام ,
در مسیر شهدا ,
جنگ نرم ,
تصاویر شهدا ,
زوار و زیارتگاهها و راهیان نور ,
:: برچسبها:
خاطرات جبهه ,
یاد یاران ,
عملیات ها ,
کربلای پنج ,
فرهنگ جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 216
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 10
|
نویسنده : باز مانده
جمعه 1393/02/05
|
و دستـــ هـا قلـم شـدنـد
تـا مـن امـروز...
آسـوده دست بـه قلـم شـدم!
:: موضوعات مرتبط:
ایثار و فداکاری ,
شجاعت و مقاومت ,
شعر و دلنوشته ,
جملات حماسی ,
سیره شهدا ,
عطر تفحص ,
شهدای گمنام ,
در مسیر شهدا ,
جوانان نسل سوم ,
تصاویر شهدا ,
:: برچسبها:
یاد یاران ,
در مسیر شهدا ,
درس های جبهه ,
شهدای تفحص ,
:: بازدید از این مطلب : 187
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
|
نویسنده : باز مانده
دوشنبه 1392/11/14
|
:: موضوعات مرتبط:
شعر و دلنوشته ,
سیره شهدا ,
شهدای گمنام ,
در مسیر شهدا ,
جنگ نرم ,
تصاویر شهدا ,
عکس های متفرقه ,
:: برچسبها:
شهدای گمنام ,
سیره شهدا ,
دلنوشته ,
جنگ نرم ,
:: بازدید از این مطلب : 110
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 10
|
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/11/04
|
گفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت ،
اصلا هیچ نشونه ای نداشت ؛
امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش
اسمش رو نوشته باشه …
نوشته بود :
“اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم”
:: موضوعات مرتبط:
عشق و عرفان ,
خاطرات و داستان ها ,
جملات حماسی ,
وصیت شهدا ,
سیره شهدا ,
عطر تفحص ,
شهدای گمنام ,
تصاویر شهدا ,
:: برچسبها:
شهید گمنام ,
یاد یاران ,
فرهنگ جبهه ,
درس های جبهه ,
شهدای تفحص ,
:: بازدید از این مطلب : 182
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
نویسنده : باز مانده
چهارشنبه 1392/10/25
|
نمیدانم بگویم تصاویر را ببینید یا نبینید
ندیدن تصاویر تکلیف را بر نمی دارد ...
ما وارث این زخم هاییم ...
اگر دلت میسوزد چشم بپوش و ننگر
اما اگر اهل پیمان بستن و تعهدی
با این عاشقان بخون آرمیده پیمان ببند ...
:: موضوعات مرتبط:
ایثار و فداکاری ,
مظلومیت و صبر ,
شجاعت و مقاومت ,
عشق و عرفان ,
وقایع و حوادث ,
سیره شهدا ,
سرداران ,
نام آوران ,
بانوان ایثارگر ,
عطر تفحص ,
شهدای گمنام ,
خانواده ایثارگران ,
تصاویر شهدا ,
عکس دفاع مقدس ,
:: برچسبها:
یاد یارن ,
فرهنگ جبهه ,
تصاویر شهدا ,
عکس جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 126
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
|
نویسنده : باز مانده
چهارشنبه 1392/10/18
|
|
نویسنده : باز مانده
چهارشنبه 1392/08/22
|
فکه ، عصر عاشورا ...
==================
دل بچه های تفحص خون بود از
خاطرات گودال قتلگاه ، قصۀ معجر زینب ، پیکر بی سر و ...
پس از ساعاتی جستجو بین رمل ها شئ سرخی رو نشونم داد که قلبمو آروم کرد ...
درست دیدم ... " انگشت و انگشتر " !!!
در ایام جانسوز عاشورای سید الشهداء ( ع ) یاد و خاطره
شهدای عزیز بسیجی را گرامی بداریم با : [ یک حمد ، سه فل هوالله و پنج صلوات ]
:: موضوعات مرتبط:
توسل و مناجات ,
عجائب و امدادهای غیبی ,
عشق و عرفان ,
خاطرات و داستان ها ,
وقایع و حوادث ,
مناطق حماسه ساز ,
عطر تفحص ,
شهدای گمنام ,
تصاویر شهدا ,
:: برچسبها:
خاطرات شهدا ,
تفحص ,
عجائب جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 196
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
|
نویسنده : باز مانده
پنجشنبه 1392/07/04
|
این مطلب توسط یکی از بینندگان عزیز وبلاگ در نظرات درج شده بود . برای اینکه بهتر بتوانیم احساس یک مادر ، همسر و فرزند چشم انتظار را درک کنیم ، این نوشته را تقدیم تان میکنم . خدایا ما را شرمنده شهدا نفرما ...
سالها از نزدیک شاهد اشکهای مادربزرگم بودم که در انتظار آزادی پسر اسیرش هر روز (آهنگ ای گل ناز من افتخاری ) را گوش میداد و اشک میریخت اسم این کاست را گذاشته بود نوار دایی ممد ولی حتی عمرش قد نداد تا اسنخوانها و پلاک پسرش را بعد از سالها انتظار تحویل بگیرد اخه دایی محمد ما خیلی مظلومانه و یک دفعه نا پدید شد ،تا چند سال حتی اسمش در لیست اسرا هم نبود بعد از چند سال توی یک فیلم از صلیب سرخ ایشان را لابلای اسرای ایرانی دیده بودند ولی هنگام آزادی اسرا باز هم آزاد نشد و اصلا" (عراقیها ) گفتند اسیری با این مشخصات وجود نداشته است چند سال بعد از آزادی اسرا یک پلاک و چند تکه استخوان به ما تحویل دادند که البته همسرش باور نکرد که او محمد است ... آخرین روزی که برای مرخصی پیش خانواده اش آمده بود محرم بود (و خانمش باردار ) . سفارش کرده بود نام فرزند تو راهی را اگر پسر بود (نام خودش+نام امام حسین ) بگذارند یعنی محمد حسین حالا سالهاست از این ماجرا میگذرد و محمد حسین برای خودش مردی شده مردی که هرگز رنگ پدر را ندید و همسری که جوانیش را به پای بزرگ کردن چهار بچه اش گذاشت و هنوز هم در انتظار آمدن محمد است !
:: موضوعات مرتبط:
معنویت و عبادت ,
عشق و عرفان ,
خاطرات و داستان ها ,
سیره شهدا ,
عطر تفحص ,
شهدای گمنام ,
جانبازان و آزادگان ,
خانواده ایثارگران ,
جوانان نسل سوم ,
تصاویر شهدا ,
:: برچسبها:
خاطرات شهدا ,
آزادگان ,
یاد یاران ,
:: بازدید از این مطلب : 136
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 15
|
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/06/29
|
پیوستن 18 عراقی با شنیدن صوت اذان شهید «ابراهیم هادی» به سپاه اسلام
در عملیات «مطلعالفجر» که به منظور آزادسازی ارتفاعات غربی گیلانغرب اجرا شد، شهید مفقود «ابراهیم هادی» با حرکت به سمت دشمن اذان صبح سرداد که قلب دشمن را بلرزه درآورد و 18 نفر از نیروهای عراقی با شنیدن صوت دلنشین اذان او خود را تسلیم سپاه اسلام کردند.
در عملیات «مطلعالفجر» که به منظور آزادسازی ارتفاعات غربی گیلانغرب اجرا شد، شهید مفقود «ابراهیم هادی» با حرکت به سمت دشمن اذان صبح سرداد که قلب دشمن را بلرزه درآورد و 18 نفر از نیروهای عراقی با شنیدن صوت دلنشین اذان او خود را تسلیم سپاه اسلام کردند.
در 20 آذر ماه 1360 عملیات «مطلعالفجر» در جبهه میانی «گیلانغرب» و «شیاکوه» به منظور آزادسازی ارتفاعات غرب گیلانغرب به مدت 17 روز با رمز «یا مهدی (عج) ادرکنی» انجام گرفت. در این عملیات که تا 6 دیماه همان سال ادامه یافت، نیروهای خودی در ارزشگذاری 3 جبهه مانند دشمن اولویت اول را برای جبهه جنوبی قائل بودند و جبهههای میانی و شمالی در رتبه دوم و سوم قرار داشت. به همین دلیل فرماندهی نیروی خودی در جبهه جنوبی تمرکز یافته بود و جبهه میانی عمدتاً با اتکای به توان تقویت شده سپاه منطقه 7 و قرارگاه ارتش در غرب کشور اداره میشد. به عبارت دیگر، اگر چه 2 عملیات «مطلعالفجر» و «محمد رسولالله(ص)» از سلسله عملیاتهای دوره آزادسازی شناخته میشود اما توانی که در این عملیاتها به کار گرفته شد، همچون عملیاتهای جبهه جنوب نبود. عملیات مطلعالفجر که به فرماندهی مشترک سپاه و ارتش انجام شد، ارتفاعات «شیاکوه» و «برآفتاب» به تصرف خودی درآمد، اما پاتکهای سنگین و متوالی دشمن از یک سو و عدم امکان پشتیبانی از نیروها به سبب دوری مسافت خط مقدم با عقبه از سوی دیگر، موجب شد با وجود 17 روز مقاومت، قلههای آزاد شده بار دیگر به تصرف دشمن درآمد. در این عملیات مداحی دلسوخته، معلمی فداکار، کشتیگیری قهرمان و فرمانده پرتلاش گروه چریکی شهید اندرزگو در غرب کشور، شهید مفقود «ابراهیم هادی» شجاعانه با حرکت به سمت دشمن اذان صبح سرداد که قلب دشمن را بلرزه درآورد. 18 نفر از نیروهای عراقی با شنیدن صوت دلنشین اذان این شهید والامقام خود را تسلیم سپاه اسلام کردند و جالب آنکه همه آنها در شلمچه به شهادت رسیدند. عملیات «مطلعالفجر» شاهد به خون نشستن پیکر شهید «غلامعلی پیچک» فرمانده محور تنگه کورک نیز بود.
:: موضوعات مرتبط:
معنویت و عبادت ,
توسل و مناجات ,
شجاعت و مقاومت ,
عجائب و امدادهای غیبی ,
عشق و عرفان ,
خاطرات و داستان ها ,
کارنامه عملیات ها ,
وقایع و حوادث ,
مناطق حماسه ساز ,
سیره شهدا ,
نام آوران ,
شهدای گمنام ,
در مسیر شهدا ,
تصاویر شهدا ,
:: برچسبها:
شهدای گمنام ,
خاطرات شهدا ,
عجائب جبهه ,
درس های جبهه ,
سیره شهدا ,
فرهنگ جبهه ,
:: بازدید از این مطلب : 113
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
نویسنده : باز مانده
پنجشنبه 1392/06/28
|
شهید گمنام چترود کرمان |
|
من همان شهیدی هستم که امروز در زیر تابوت من گلایه میکردی، آمدم تا به تو بگویم که امیدوارتر باش و باور داشته باش...
مجری صدا و سیما جناب آقای نظام اسلامی، خاطرهای ازشهر چترود کرمان و شهدای گمنامی که در آنجا به خاک سپرده شدهاند، می گوید:
زمانی که برای اجرای مراسم تدفین سه شهید گمنام بهشهر چترود که به نام فاطمیه (چترود تنها شهری است که به نام بیبی فاطمه زهرا (س) گنبدی بنا کرده و پس از آن نام شهر به فاطمیه تغییر یافته است)تغییر نام داده است، سفر کرده بودم بعد از مراسم تدفین سه شهید، غروب هنگام زمانی که مشغول نوحهسرایی و عزاداری برای این عزیزان بودیم جوانی از میان جمعیت برخاست و تقاضا کرد مطلبی را بیان کند. دیگران در حالی که با نگاههایشان به وی تشر میزدند میخواستند مانع صحبت وی شوند که با سماجت این جوان اجازه داده شد حرفش را بزند.
جوان نقل کرد: «امروز صبح که برای تشییع میآمدم پر از تردید بودم، دلم گرفته بود. ناامید بودم. زمانی که از زیر تابوت یکی از همین شهدا گرفته بودم و پیش میرفتم به جای تکرار جملههای مداح خطاب به این شهدا گفتم: امروز باید نشانهای به من نشان دهید تا باور کنم که هستید و تردیدم را از بین ببرد. به نوحهسرایی گوش نمیکردم و با این شهید درد و دل میکردم».
شهید گمنام آدرس مادرش را در رویا به جوان میدهد.
این جوان ادامه میدهد: «بعد از نماز ظهر خوابیدم و در عالم رویا جوانی را دیدم که به سویم آمد و گفت: من همان شهیدی هستم که امروز در زیر تابوت من گلایه میکردی، آمدم تا به تو بگویم که امیدوارتر باش و باور داشته باش. جوان میگوید به شهید گفتم تو به درخواست من پاسخ دادی، آیا تو هم درخواستی از من داری؟ شهید در رویا به من گفت: آری. من «هادی راستی» هستم. برو به آدرس منزل ما در اهواز، فلکه چهارشیر، کوچه ... نشان به آن نشان که مرا در محله به نام دانشجوی مفقودالاثر میشناسند، به مادر پیرم بگو که دیگر منتظر من نباشد و نشانی مرا در اینجا به او بده.»
نظام اسلامی ادامه داد: وقتی مشخصات شهید را به رییس بنیاد شهید خوزستان به نقل از این جوان ارائه کردیم. 40 دقیقه بعد رییس بنیاد شهید خوزستان تماس گرفت و گفت: استعلام کردیم. مشخصات صحیح است.
نظام اسلامی در پایان سخنانش گفت: بعد از مدتی که به آدرس مورد نظر مراجعه کردیم در پاسخ به زنگ در، پیرزن رنجوری به محض بازکردن در پرسید: از هادی من خبر آوردید؟
سایت خمول بنقل از :خبرگزاری برنا
|
|
:: موضوعات مرتبط:
عجائب و امدادهای غیبی ,
خاطرات و داستان ها ,
سیره شهدا ,
نام آوران ,
عطر تفحص ,
شهدای گمنام ,
تصاویر شهدا ,
:: برچسبها:
خاطرات شهدا ,
شهدای گمنام ,
عجائب جبهه ,
شهدای تفحص ,
:: بازدید از این مطلب : 148
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/06/08
|
و من سالهاست که متظر آمدنت هستم
سالهاست منتظر شنیدن خبری از تو هستم
ولی نه از آمدنت و نه از خبری از تو
گفته بودم اندازه تمام دنیا دوستت دارم
گفته بودم برو ولی من منتظرت میمانم
گفته بودم برو ولی بدون چشم به راهتم عزیزم هرجور که میخواهی بیا ولی فقط بیا
اکنون سالهاست که چشمانم از بس در انتظار آمدنت نشسته است
دیگر تاب دیدن خود را در آینه ها ندارد ...
مفقودالاثر شدی هستی من ...
اما ای کاش تکه پلاکی از تو از بوی خوش تو بود
تا من دل بی قرار و بی تابم را که سالهاست برای عشق تو می تپد آرام کنم
در کنار مزار خوش عطر و بوی تو همسرم سکونت گزیده ام …
این دنیا تنهام گذاشتی و رفتی ولی تو اون دنیا تنهام نزار…
بی دردها میگویند بخاطر حقوق تو ازداوج نکردم
ولی خبر از دل بی تابم نداشتند و ندارند
خبر از عشقم به تو ندارند
خبر از گریه های عاشقانه شبانه ام در دوری تو ندارند
خبر از درد تنهایی های بدون تو ندارند
جسمم از دوری تو پیر شده ولی قلبم از شور و عشق تو جوان است هنوز
منتظرتم همسر … شاید روزی برگردی ... شاید یک روز قبل از مرگم ....
:: موضوعات مرتبط:
مظلومیت و صبر ,
شعر و دلنوشته ,
بانوان ایثارگر ,
شهدای گمنام ,
خانواده ایثارگران ,
در مسیر شهدا ,
تصاویر شهدا ,
:: برچسبها:
خانواده شهدا ,
دلنوشته ,
شهدای گمنام ,
:: بازدید از این مطلب : 144
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/06/08
|
آن دورتر آتش برزمین می نشست نفس نفس می زد
دود می کرد کبود می شد و رنگ می باخت
پلاک را از گردنت در آوردی
گفت: * ازکجا تو را بشناسد؟ *
گفتی :*آنکه باید بشناسد. می شناسد*
به بالا اشاره کردی . زنجیربرق زد. تاب خورد. ازروی سیم ها گذشت
برخاک که نشست .گفت:
*** گمنام می مانی ***
گفتی : خاک نام ندارد
خندیدی و او پا جای پای تو گذاشت
:: موضوعات مرتبط:
مظلومیت و صبر ,
عشق و عرفان ,
شعر و دلنوشته ,
سیره شهدا ,
شهدای گمنام ,
تصاویر شهدا ,
:: برچسبها:
فرهنگ جبهه ,
دلنوشته ,
شهدای گمنام ,
:: بازدید از این مطلب : 132
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
|
نویسنده : باز مانده
جمعه 1392/06/08
|
تو گمنام نیستی
ما گم شده ایم
و در این برهوت دنیا
راه بیراهه در پیش گرفته ایم ....
تو نرفته ای
تو مانده ای ... وای بر ما اگر
دنیا ما را به سراب خود ببرد ...
تو زنده ای
خدا نکند ما از مردگان نباشیم
چرا که مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ...
:: موضوعات مرتبط:
شعر و دلنوشته ,
سیره شهدا ,
شهدای گمنام ,
در مسیر شهدا ,
عکس های متفرقه ,
:: برچسبها:
شهدا ,
دلنوشته ,
:: بازدید از این مطلب : 176
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
نویسنده : باز مانده
چهارشنبه 1392/05/30
|
در شب بعد مجددا شهید به خواب خواهر می آید و می گوید نمی خواهی مرا ببینی من منتظرت هستم و مشخصات جنازه بی سر قبر وسط را به او می دهد خواهر صبح اقدام به پرس وجو می کند و مطلب را با سپاه پاسداران درمیان می گذارد و پس از بررسی و یافتن همرزمان شهید و جویای نحوه شهادت او، قبر شهید مورد تایید واقع می شود و او شهید حمید رضا ملاحسنی است.
به گزارش سرویس فرهنگی جهان نیوز، شهید حمید رضا ملا حسنی در تاریخ ۰۵/۰۵/۱۳۴۴ در یکی از مناطق جنوب غرب تهران در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد و پس از گذراندن مقاطع تحصیلی ابتدایی و راهنمایی مقطع متوسطه قبل از اخذ دیپلم و با حمله ور شدن آتش جنگی که صدامیان کافر به را ه انداخته بودند، عزم خود را جزم می کند تا به هر نحو ممکن در مناطق جنگی حضور پیدا نماید .لذا در لشگر ۲۷ محمد رسول الله و در گردان عمار سازماندهی شده و خود را آماده عملیات نماید و در عملیات والفجر ۴ در منطقه پنجوین عراق در تاریخ ۱۲ /۰۸ / ۱۳۶۲ مفقود الاثر می گردد.
سالها بود خانواده منتظر بودند. ۲سال پیش برادران شهید می خواستند مقبره ای را به صورت نمادین برای ایشان بر پا کنند که شهید به خواب برادر می آید و می گوید دست نگه دارید. بعد از ۲ سال شبی خواهر شهید در خواب می بیند که در منطقه پونک خیابان سردار جنگل تشییع پیکر شهداست و شهید ملا حسنی هم حضور دارد از او می پرسد شما اینها را شفاعت می کنید. سپس می گوید من حتی کسانی که در پیاده رو راه می ورند وبرای تشییع هم نیامدند هم شفاعت می کنم.
خواهر شهید همیشه سر مزار شهید احمد پلارک (که او نیز از شهدای گردان عمّار می باشد ) می رود ( شهیدی که از مزارش بوی عطر پراکنده می شود ) در یکی از روزها در قاب بالای سر مزار در یک عکس برادر خود را کنار شهید پلارک می بیند که بالای سرش علامت ضربدری وجود دارد. پس از بررسی خانواده شهید پلارک را جویا می شود. خانواده ایشان می فرمایند که شهید پلارک هر کدام از دوستانشان که به فیض شهادت نائل می شدند بالای سرشان یک ضربدر میزد معلوم گردید که شهید ملاحسنی از دوستان و همرزمان شهید پلارک بوده.
خواهر شهید ملاحسنی بر سر مزار شهید پلارک او را به بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) قسم می دهند که به برادرم بگو یه نشانه ای چیزی از خودش به ما بدهد.
خواهر شهید دل شکسته و چشم انتظار برادر شهید مفقود الاثر خودرا در خواب می بیند و او به خواهر می گوید نمی خواهی مرا ببینی، من که برای دیدار شما آمده ام. خواهر می گوید کی؟ شهید به او می گوید در پارک نهج البلاغه سه شهید دفن کرده اند. قبر وسطی مربوط به من است خواهر از خواب بلند می شود و تعجب می کند که این چه خوابی است که بعد از ۲۷ سال برادر شهیدش به خواب او می آید. در شب بعد مجددا شهید به خواب خواهر می آید و می گوید نمی خواهی مرا ببینی من منتظرت هستم و مشخصات جنازه بی سر قبر وسط را به او می دهد خواهر صبح اقدام به پرس وجو می کند و مطلب را با سپاه پاسداران درمیان می گذارد و پس از بررسی و یافتن همرزمان شهید و جویای نحوه شهادت او، قبر شهید مورد تایید واقع می شود و او شهید حمید رضا ملاحسنی است.
:: موضوعات مرتبط:
معنویت و عبادت ,
توسل و مناجات ,
عجائب و امدادهای غیبی ,
خاطرات و داستان ها ,
وقایع و حوادث ,
وصیت شهدا ,
سیره شهدا ,
نام آوران ,
عطر تفحص ,
شهدای گمنام ,
خانواده ایثارگران ,
در مسیر شهدا ,
جوانان نسل سوم ,
تصاویر شهدا ,
:: برچسبها:
درس های جبهه ,
خاطرات شهدا ,
عجایب و شگفتی ها ,
شهدای گمنام ,
خانواده شهدا ,
:: بازدید از این مطلب : 170
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
نویسنده : باز مانده
سه شنبه 1392/05/29
|
مقدمه مدیر وبلاگ :
این عکس را می شناسید ؟
شهید عزیزی که مدتی قبل در سایتها ی مختلف عکس او را انتشار دادند و اعلام کردند بجای کس دیگری دفن شده بود و او سالم به خانه باز گشت . اینک این شهید عزیز شناسایی شده و در زادگاه خود بخاک سپرده شد .
مطالب زیر خاطرات و وصیت نامه این شهید عزیز است که در روزنامه جوان و سایت جوان انلاین امروز سه شنبه 29 مرداد 92 درج شده است .
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
شهید «ایرج خرمجاه» پس از گذشت 27 سال از شهادت و در حالی که به مدت 4 سال به نام جعفر زمردیان یکی از اسرای ایران در عراق در گلزار شهدای همدان به خاک سپرده شده بود، شناسایی شده است.
به گزارش فارس به نقل از روابط عمومی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان همدان، ایرج خرمجاه ششم بهمنماه سال 1351 در روستای «سیبستان» از توابع استان البرز متولد شد، او نخستین فرزند خانواده خرمجاه بود.
احسانالله خرمجاه پدر ایرج، فردی زحمتکش بود اما ایرج در سن پنج سالگی از نعمت پدر محروم شد.
ایرج پس از گذراندن دوران کودکی در روستای «پلکردان» (از محلههای شهر گلسار) به هیئت مذهبی «پراچانیهای» طالقان که سید بودند ملحق شد، تابستانها را با کار در مشاغل مختلف همچون مکانیکی و شیشهبری، کمک خرج زندگی و خانواده بود و با اینکه سن کمی داشت از کار کردن خسته نمیشد.
ادامه مطــــــلب را ببینید
:: موضوعات مرتبط:
ایثار و فداکاری ,
شجاعت و مقاومت ,
عجائب و امدادهای غیبی ,
خاطرات و داستان ها ,
وصیت شهدا ,
سیره شهدا ,
بانوان ایثارگر ,
عطر تفحص ,
شهدای گمنام ,
خانواده ایثارگران ,
تصاویر شهدا ,
عکس دفاع مقدس ,
:: برچسبها:
یاد یاران ,
درس های جبهه ,
فرهنگ جبهه ,
عکس شهید ,
:: بازدید از این مطلب : 151
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 3
|
نویسنده : باز مانده
پنجشنبه 1392/05/10
|
.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
|
|